گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

چهل سالگی ....

بیست روز  از سال جدید گذشت ........ 

به همین سرعت زمان میگذرد و ما را با خودش،میبرد .

اسفند ، وارد چهل سالگی شدم  ، هنوز باورم نمیشود که چهل سال از عمرم میگذرد و من چهل سال در این دنیا زندگی کرده ام ...انگار همین دیروز بود که به کلاس،اول رفتم ، همین دیروز، به دانشگاه رفتم  ، همین دیروز ازدواج کردم ....

چهل سال یک عمر است ولی برای همه  ،  یک چشم بر هم زدنی میگذرد ...من همیشه می‌ترسیدم به این سن برسم و  باز نفهمم که برای چه به دنیا آمده ام  و امسال رسیدم و هنوز نفهمیده ام ....

امسال عید هم خیلی به من خوش نگذشت و در فکر همین بودم ...

به نظرم سنم کامل شد ولی هنوز عقل و درک و فهم من از زندگی خیلی خیلی کم است ...

این را زمانی بیشتر احساس کردم که در تعطیلات  نوروز با دوستان زمان نوجوانی قرار گذاشتیم  تا همدیگر را بعد از بیست سال ببینیم ، چه روز جالبی بود ، ....

بعضی ها را اصلا به خاطر نمی آوردم ، از برخی خاطرات کمی به یادم بود که  نشانه ای از کندی حافظه و پیری  بود ...

همه بیست سال بزرگتر شده بودیم ولی به نظرم هنوز همان دختر بچه های شاد و شنگول دبیرستانی بودیم، چین و چروک های صورتمان خبر از احوالمان میداد ...

 ، بعضی ها عروس و یا داماد  داشتند ...

، چقدر زمان زود میگذرد و ما را با خودش با سرعت میبرد .....

این هم اولین نوشته ام در سال جدید ، مختصر و کوتاه ....


Image result for ‫چهل سالگی‬‎

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد