گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

عجب صیاد ماهری!

چهارشنبه پیش به مناسبت روز پدر با چند نفر از دوستان مان به منزل   «شهید خدایی» رفتیم. همان شهیدی که سال پیش در مقابل منزلش ترور شد. سرتیپ  بود، معاون سپاه قدس، چند سالی بود که در لیست سیاه تهدید به ترور شده بود،  ظاهرا قبول نمی‌کرد  محافظ  داشته باشد، وقتی  در مقابل خانه اش در حال پیاده شدن از پراید اداره بود مقابل چشم همسرش که از پشت پنجره منتظر برگشتن او بود تیر بارانش  کردند....

اینها را همسرش برایمان تعریف کرد.

 اومی  گفت نماز شبش ترک نمیشد، شبی که به خواستگاریم آمده بود پدر بزرگ شهیدم  را به خواب دیدم  که به من  تبریک گفت.

به خواب دخترم زیاد می‌آید، ولی تعریف نمی‌کند، همه می‌دانیم دخترها پدری هستند... یک بار که به خواب پسرم  آمده است  به او گفته، ان شاءالله همراه امام زمان به زودی بر می‌گردم ... برای همین لباس‌هایش را هنوز نگه داشته ایم و منتظر برگشتنش هستیم . 

اسمش صیاد بود ولی اسمش را دوست نداشت بنابراین  در خانه به او می‌گفتیم  بابا سعید... شبی که شهید شد خوابش را دیده بودند که دور گردنش عقیق بزرگ سبز رنگی آویزان بوده که روی آن نوشته شده بود  « حسن» ... با تعجب  در تمام بنرهایی که برایش می‌زدند،   اسمش را می‌نوشتند شهید   «حسن صیاد خدایی»!


جان دادن از شوق.

همان دوست عزیزی که در پست قبلی  معرفی کردم تصمیم گرفته تا دوباره از نو شروع کند.،، 

همیشه شروع کردن و آغاز،. زیباست، مثل اول بهار، مثل تولد یک نوزاد،. مثل ازدواج دو جوان، مثل.....

نگران است،. نگران برگشتن وسواس های فکری اش، نگران تمسخر اطرافیانش،. نگران  ناتوانی در جبران  تکالیفش،. نگران کم آوردن.... نگران خسته شدن و نا امیدی دوباره... 

چقدر به حالش غبطه میخورم... مثل درختی شده است که سالها خشک و بی  ثمر و آفت زده بوده و الان دوباره با اولین باران بهاری، شاخه هایش شروع کردند به جوانه زدن.

حس تولد دوباره، حس از کما خارج شدن، حس راه رفتن بعد از سالها ناتوانی و نشستن ..... چقدر آدم را ذوق زده می‌کند. فکرش را بکنید من که بنده خداهستم ، از برگشتن و جان گرفتن او اینقدر ذوق زده شده ام، خداوند که  پروردگار اوست، او را آفریده،. مدتی دو ر از او بوده، راهش را گم کرده و الان برگشته و مسیرش را پیدا کرده،. چه احساسی نسبت به او دارد. می‌خواهد با تمام وجود بغلش کند، ببوسدش،. دستش را محکم بگیرد  تا نکند دوباره حواسش پرت شود و  در شلوغی دنیا  دستش را ول کند و دوباره گم شود.. 

.. سبحان الله،.

یاد این حدیث  قدسی افتادم   « اگر بندگان گناهکارم بدانند که چقدر مشتاق بازگشت آنها هستم از شدت شوق جان می‌دهند.» 

یک پازل چند بعدی...

به تازگی با  دوست  عزیزی آشنا شده ام که به گفته خودش   چند سالی   است که به دلیل رفتارهای اشتباه افراد دیندار اطرافش، از دین زده شده و سعی کرده اعمال عبادی اش مثل نماز و روزه و غیره را کنار بگذارد و فکر می‌کند این طور، به آرامش بیشتر و بهتری رسیده است..

این که بعضی از افراد به ظاهر متدین، به دلیل رفتارهای غلط شان سبب دین گریزی اطرافیانشان می‌شوند، را واقعا قبول دارم. خدا  هدایتشان کند. ولی به نظر من این که آنها را الگوی خودمان قرار دهیم و معصوم بدانیم و هر اشتباهی در رفتار و کردار و گفتار آنها  را  پای دین بنویسیم و بگوییم اگر دین این است ما نمی‌خواهیم هم، کار درستی نیست.

 . دینداری مثل یک پازل چند بعدی  است  یک بعد آن اخلاقیات است و بعد دیگر آن  هم اعمال عبادی است. این که یک فردی  را الگوی خود بدانیم که با وجودی که ملتزم به انجام عبادات نیست ولی دارای اخلاق و رفتار بسیار خوبی ست همانقدر اشتباه است که فرد به ظاهر دینداری  را الگوی خود بدانیم که از  نظر اخلاقی و رفتاری بسیار نادرست عمل می‌کند...

مسلما ما الگوهای بهتری می‌توانیم برای زندگی مان ، انتخاب کنیم.، اگر چه پیامبر و امامان الگوهای همه جانبه ای در تمام ابعاد زندگی ما می‌توانند باشند ولی  برای برخی ، ظاهرا  دست نیافتنی  هستند. شاید بتوان  گفت بهترین  و دست یافتنی ترین  الگوهای ما در این زمانه ،  شهدای ما هستند. اگر زندگی آنها را مطالعه کنیم ، متوجه می‌شویم چقدر زیبا و درست  می‌توان  زندگی کرد به طوری که، تمام ابعاد وجودی مان به خوبی پرورش پیدا کند، 

اگر شهید نشویم می میریم.

هفته پیش با چند تا از خانم های محل تصمیم گرفتیم  به مناسبت روز مادر، به دیدار مادر یکی از شهدای دفاع مقدس که در همسایگی ماست،. برویم.

مادر شهید احمد موحدی، خانم بسیار ماهی بود مهربان و خونگرم.، سرزنده و خوش رو.... از پسرش برایمان  گفت که با وجود بیماری سختی که داشت به  جنگ میرفت و وقتی که  جنگ تمام شد،. چقدر ناراحت بود که شهید نشده ، تا این که عملیات مرصاد شد و دوباره رفت و شهید برگشت و به آرزویش رسید. 

از او پرسیدیم  چرا با وجود بیماری اش اجازه می‌دادید به جنگ برود نگفتیداین وظیفه  آدم های سالم است نه او ؟

گفت.، چرا ولی دوست داشت. و آرزویش این بود که شهید شود، و  در مورد یکی از جوانان فامیل گفت که با وجودی که اصرار داشت به جنگ برود ولی خانواده اش اجازه ندادند و چند ماه بعد از جنگ، در یک حادثه رانندگی فوت کرد و چقدر مادرش گریه و زاری می‌کرد که ای کاش اجازه می‌دادیم به جنگ برود لا اقل شهید میشد و به آرزویش می‌رسید... 

مرگ حق است دیر یا زود ولی این که چگونه و چه مر گی را انتخاب کنیم مهم است... 

چقدر تناقض.!؟

وقتی حادثه تروریستی گلزار کرمان در روز ولادت حضرت زهرا ، روز مادر،. رخ داد، واکنش مردم عادی ، افراد مشهور و معروف و  دشمنان و معاندان کشور قابل تامل بود...

مردم عادی خشمگین بودند  از اینهمه رذالت دشمنان مان ، برخی غبطه میخوردند به حال کسانی که توفیق شهادت پیدا کرده بودند و عده ای ته دلشان خوشحال بودند که نرفتند و دچار حادثه نشدند...ا

برخی از افراد مشهور و معروف که یک سال پیش با مرگ یا به قول آنها  کشته شدن یک دختر اینهمه جامه دریدند و هشتگ زدند و مردم را تهییج کردند و شعار زن زندگی آزادی سر دادند،  وقتی اینهمه زن و کودک غرق در خون خودشان را دیدند، لال شدند.! 

دشمنانمان هم که بویی از شرف و انسانیت نبردند عده ای  خوشحال بودند و  این را انتقام از نظام و حکومت  می‌دانستند و عده ای عصبانی بودند و برای مردم دلسوزی می‌کردند و این را کار خود نظام و حکومت یا ضعف سیستم امنیتی آن   می‌دانستند..!

 یکی به آنها بگوید چرا و با چه دلیل و مدرکی این حرف را می‌زنید، نظام چه سودی در این جریان می‌برد جز صرف اینهمه هزینه برای درمان و بهبود اوضاع.....

یکی نیست به آنها بگوید کی   میخواهید از  نعمت عقل و شعوری که خداوند به  ما داده  استفاده  کنید ؟! کی دست ازاین همه  لجاجت و عناد برمی‌دارید؟! 

آرزوهای بزرگ.!

هفته پیش دخترم قرار بود از طرف دانشگاه برای مراسم سالگرد شهادت سردار سلیمانی به  کرمان برود، متاسفانه ظرفیت پر شد و نوبت دختر من نشد. روز مادر که خبر حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان را شنیدیم به همه چیز فکر می‌کردم، به هر چیزی ....

 نمیدانستیم برای شهدای این حادثه  ناراحت باشیم یا خوشحال بابت این توفیق... دخترم  خیلی ناراحت بود و غبطه می‌خورد به حال شهدا و می‌گفت حیف که  ما لیاقت نداشتیم....

به او گفتم از بین هزاران نفری که رفتند قسمت و نصیب همان تعداد محدود شد ،. تو هم  اگر   میرفتی، لزوما شهید نمیشدی ولی بین خودمان باشد از ته دل خوشحال بودم که نرفت... 

دختر من بیست سال بیشتر ندارد در اوج جوانی و با کلی امید و آرزو و مطمئن هستم جوانان زیادی با طرز فکر او هستند... 

و این را ساعات و روزهای بعداز حادثه اثبات کرد که دوباره خیل عظیم جمعیت بدون هیچ ترسی به سمت مزار سردار سلیمانی  رفتند... 

در این میان و با وجود چنین  مردم و جوان‌هایی که شهادت آرزویشان هست و به حال شهدا غبطه می‌خورند، دشمنانی  داریم در اوج  ذلت و حقارت و کج فهمی  و فکر می‌کنند می توانند مردم ما را از مرگ و  شهادت بترسانند. مردمی که الگو و رهبر و همه چیزشان امام حسین است و چه زیبا سردار سلیمانی فرمودند ما ملت امام حسینیم ، ما ملت شهادتیم..!... 


سکوت ممنوع!

قبلا  وقتی کتاب‌هایی درباره  علائم آخر الزمان  می‌خواندم، از بعضی از آنها تعجب میکردم و به نظرم خیلی غیر واقعی و غیر قابل باور بود ولی چند سالی است که دیگر برایم قابل باور شده. از جمله اینکه زنان خودشان را به شکل مردان در می آورند  و برعکس... 

از جمله احادیثی که در این کتاب‌ها   خواندم، این است که با ظهور امام زمان، تعداد زیادی از مسیحیان به او ایمان می‌آورند و برعکس تعداد زیادی از مسلمانان  با او دشمنی و مقابله می‌کنند... قبول  این مطلب برایم تا حدی غیر  قابل هضم  بود. 

تا اینکه   در این  حوادث اخیر، می‌بینیم در کشورهای مختلف از داشگاه هاروارد آمریکا گرفته و قلب اروپا  تا  اندونزی و شرق آسیا این همه اجتماع مردمی برای دفاع از مظلومیت فلسطین تشکیل می‌شود و از رفتار وحشیانه اسرائیل ابراز انزجار می‌کنند ولی باز عده ای در کشور  خودمان و بعضی از کشورهای عربی  که مسلمان هستند و خود را شیعه امیر المومنین می‌دانند و مدعی  و منتظر امام زمان... وقتی از فلسطین صحبت می‌شود معتقدند نباید به سیاست کار داشت  چون نمی‌دانیم حق با کیست؟!

در حالی که همین بی بصیرتی در مسائل سیاسی سبب شد در روز عاشورا هم  مسلمانان، فرزند پیامبرشان را که خودشان دعوت کرده بودند و منتظرش بودند به شهادت برسانند. 

حالا میفهمم چرا در زیارت عاشورا علاوه بر لعن بر دشمنان و قاتلان امام  حسین، خداوند بر کسانی که دیدند و شنیدند و سکوت کرد ند و راضی شدند به آنهمه جنایت، هم لعنت می‌کند. 

آبروی محله ها.

با چند نفر از خانم های  مسجد محل تصمیم گرفتیم ماهی یک بار به دیدن خانواده یکی از شهدای محل برویم. محله ما پر از خانواده شهید است. مادران و همسران و فرزندان شهدای دفاع مقدس یا مدافعان حرم.، خانواده شهدا چشم و چراغ ما هستد. 

هفته پیش به دیدار مادر شهیدی رفتیم که سه فرزندش در جنگ تحمیلی شهید شده بودند،  در سنین شانزده،. هجده و نوزده سالگی  در عرض چند سال! شهدای حسین جانی.. 

از او پرسیدیم چطور وقتی اولی شهید شد اجازه دادی دومی و سومی هم بروند؟ نترسیدی آن دو هم شهید بشوند؟ 

گفت نه در آن زمان وظیفه جوان‌ها این بود که از کشور دفاع کنند. وقتی دو پسرم شهید شدند، سومی دیگر در این دنیا نبود و روحش در جبهه بود تا به او هم اجازه دادیم برود... 

چقدر به شجاعت و قدرت  این مادر غبطه میخوردم.

کشور ما با داشتن چنین مادران و جوانهای شجاعی هیچ وقت شکست نمی‌خورد و این را به برکت اسلام و نظام اسلامی داریم. 

لالی انتخابی!

در روانپزشکی ، یک نوع اصطلاح وجود دارد به نام  « توجه انتخابی» یعنی فرد هرجا که لازم بداند توجه می‌کند و هرجا که صلاح بداند بی‌توجه می‌شود.

امروزه یک نوع بیماری هم به وجود آمده به نام  « لالی انتخابی» که ارتباط خیلی نزدیکی با همان توجه انتخابی دارد. 

(که البته خودم کشف کرده ام) . یعنی فرد هرجا که لازم بداند به طور خودآگاه لال می‌شود،. این بیماری در افراد معروف و مشهور جامعه مخصوصا سلبریتی ها  بسیار شایع است. در مورد هر قضیه ای که بدانند برایشان نفع  دارد زبانشان باز می‌شود و در مورد هر چه که فکر کنند به صلاح شان نیست به طور کاملا عجیبی لال می‌شود.

نمونه اش خانم آنجلیا جولی.. وقتی در ایران یک خانم  فوت شد یا به قول آنها کشته شد، شش ماه  خسته شدیم  از بس اظهار نظر کرد و فاز طرفداری از حقوق زنان گرفته بود.... 

در این چند هفته که اینهمه در غزه و فلسطین زن و کودک کشته می‌شوند این خانم به طور شگفت انگیزی  خفه شده  و خیلی ها مثل او حتی در ایران... 

نمیرید از این همه مدافع حقوق بشر بودن .. نمیرید از این همه تناقض... نمیرید از اینهمه دفاع از حقوق زنان....

با وجود این همه شواهد هنوز بعضی ها باور ندارند   « زن زندگی آزادی »  فقط یک نقشه بود و هست... چقدر برخی از  انسان ها  می توانند  احمق و ساده باشند  . و چقدر بعضی ها  پیچیده و مکار.!... 

پروتکل دانشوران صهیون.

من همیشه وقتی قرآن می‌خواندم برایم این سوال مطرح می‌شد که چرا خداوند در قرآن اینهمه از قوم یهود بد یاد کرده است و آنها را به عنوان بدترین دشمنان مسلمانان مطرح می‌کند و ما را همواره از مراوده با آنها برحذر داشته ااست...و  در دو سوره بزرگ قران یعنی سوره مبارکه بقره و آل عمران داستان‌هایی از این قوم تعریف کرده است که  بسیار عبرت آموز است

البته حوادث فلسطین و جنایت های اسرائیل پاسخ بعضی از سوالات مرا میداد تا این که با کتاب  « پروتکل های دانشوران صهیون» آشنا شدم. کتابی که سالها در اروپا و تمام دنیا ممنوع بود و جریان لو رفتن آن  که در مقدمه اش بیان شده خواندنی است. 

خواندن این کتاب را به تمام کسانی که ذره ای شک و تردید در مظلومیت مردم فلسطین دارند یا به اندازه  ذره ای از رفتار صهیونیست‌ها دفاع می‌کنند توصیه میکنم.

کتاب نسبتا قطوری است و شاید حوصله خواندن آن را نداشته باشید بنابراین کافیست سه مطلب با عنوان    «مثل کبک در زیر برف» را در همین وبلاگ جستجو کنید، و تا حدی با مطالب این کتاب آشنا شوید.