ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یک هفته بیشتر تا اربعین نمانده و هنوز خیلی از افرادی که منتظر مشرف شدن به کربلا هستند، بلاتکلیف اند... از طرفی نگران کرونا و بیماری هستند و از طرفی نگران هزینه سفر و قرعه کشی و غیره...
چند روز پیش مصاحبه ای را با رئیس بیمارستان کرونایی ها در کربلا میدیدم که اصلا نگران اوضاع کرونا نبود و معتقد بود هر بار بعد از تجمعات میلیونی در کربلا مثل اربعین سال گذشته و عاشورای امسال و پارسال آمار مرگ و میر و بستری ها در کربلا کمتر میشود....و معتقد بود نباید از زیارت کردن مردم جلوگیری کرد.
با خودم گفتم این که زیارت امام حسین خودش شفا ست و نمونه های زیادی از شفای بیماریهای نا علاج را با توسل به حضرات معصومین دیده و شنیده ایم بماند ، ولی واقعا افرادی که اهل علم و فن هستند نمیخواهند کاری انجام دهند.... یک تحقیق میدانی چند ماهه میتواند همه چیز را روشن کند.... میگویند آمار کشور عراق درست نیست... یا این که کرونا روی مردم و نژاد عرب تاثیر کمتری دارد و یا دلایل دیگری از این دست...
یک درصد احتمال بدهید کرونا این چیزی نیست که سازمان بهداشت جهانی میگوید... قوانین این سازمان بر پایه علوم ناقص تجربی است و وحی منزل نیست.. شاید درست نباشد... شاید شیوع کرونا هیچ ربطی به تجمعات یا ماسک نزدن نداشته باشد. تغییر دادن قوانین نوشته شده توسط بشر که کار سختی نیست.
مشکل اینجاست در این دنیای وانفسا، یک عده فقط دنبال منافع خودشان هستند و یک عده تنبل و خسته فقط دنباله رو و مجری قوانین آنها و حوصله و توان بررسی صحت و سقم نظرات آنها را ندارند که نکند حرفی بزنند و نظری بدهند خلاف نظرات آنها.... که نکند پاسخگو باشند و....
خلاصه این که اوضاع شیر تو شیری است... فقط خدا به فریادمان برسد.
چند وقت پیش مطلبی نوشتم در مورد خانم جوانی که سه فرزند داشت و بر اثر کرونا فوت کردند و این خبر بسیار ما را متاثر و شوکه کرد. این خانم، مادر یکی از دوستان صمیمی دخترم بود.
چند روز پیش دخترم وقتی به خانه آمد بسیار خوشحال بود و گفت دوستم امروز گفته که پدرش مجددا ازدواج کرده. مدتها بود خبر خوشی نشنیده بودیم. خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شدم... هم بابت سرو سامان گرفتن این خانواده مخصوصا بچه ها و هم بابت این تصمیم به موقع و درست پدرشان... شاید برای خیلی ها این موضوع قابل هضم نباشد که چند ماه بعد از فوت همسر، مردی تجدید فراش کند و شاید این پدر بزرگوار فشار روانی زیادی را بابت حرف و حدیث های بیجای مردم مجبور شده تحمل کند ولی مطمئنا سلامتی روحی و روانی فرزندانش و مدیریت درست خانواده اش را به همه چیز ترجیح داده و چنین تصمیم سختی گرفته و مطمئن هستم که ناشی از ایمان و معرفت و شناخت درست او بوده است.
این که آدم بتواند در شرایط سخت و بحرانی تصمیمات درست و به موقع بگیرد هنری است که هر کسی ندارد.
باید بدانیم که مردم در هر شرایطی ما را قضاوت میکنند و عده ای کار ما را نمیپسندند ، ولی بعد از مدتی همه فراموش میکنند. بنابراین طبق منطق و عقل و اصول دینی و اخلاقی باید بهترین ودرست ترین تصمیم را برای حل مسائل زندگی مان بگیریم و اهمیتی به عرف غلط و قضاوتهای نابجای دیگران نداشته باشم.
چند شب پیش پای صحبت عالم صاحب نفسی بودیم... صحبت از کرونا شد و اوضاع بد دنیا.... ایشان معتقد بودند، علت این روزگار غریب این است که بندگی خداوند را نمیکنیم...گناه زیاد میکنیم... برایمان هم عادی شده... راحت به هم ظلم میکنیم.... به هم رحم نمیکنیم....
باید از خودمان و خانواده هایمان شروع کنیم... کاری به مردم کوچه و خیابان نداشته باشیم.... هر کدام شاید مبتلا به رذائل اخلاقی باشیم که دیگران هم ندانند، در پی بر طرف کردن آنها باشیم تا بندگی خود را اثبات کنیم... یکی کاهل نماز است، یکی اهل غیبت و دروغ است... یکی بچه هایش اهل هرزگی و فسق و فجورند..... سعی کنید با محبت همه را به راه درست راهنمایی کنید... آنچه امام حسین به خاطرش شهید شد و نامش جاودانه... همین بود که تشنه هدایت و بنده شدن خلایق بود. همیشه شنیده ایم که به حضرت و یارانش آب ندادند و تشنه جان دادند ولی در حقیقت او امام بود و تشنه هدایت امت و تمام هم و غمش اصلاح جامعه بود تا جایی که حاضر شد تمام خانواده و عزیزانش را فدا کند تا مردم بیدار شوند ، حتی اگر یک نفر هم راه یابد برایش مهم است.
کرونا یک ابتلای الهی ست ممکن است برای برخی وسیله تنبیه و توبیخ باشد برای برخی وسیله ترفیع درجه و مقام باشد و برای برخی وسیله تهدید الهی تا شاید بیدار شوند و بندگی کنند.
و هر کس خودش میتواند این را بفهمد که نقش این آزمایش و ابتلا در زندگی اش چیست.
و شاید خداوند در این ابتلا میخواهد قدرتش را به بندگانش نشان دهد تا شاید کمی بندگی کنند واز این آزادی و لا ابالی گری خارج شوند.
مادر من در سن دوازده سالگی ازدواج کردند. بیست سالگی چهار تا بچه داشته. بیستو سه سالگی حج واجب رفتند. سی و سه سالگی هفت تا بچه و یک داماد داشته... یکی دو سال بعد در حالی که یک نوه داشته آخرین بچه اش هم به دنیا میآید.و در سن چهل سالگی یک زن کامل و جا افتاده بوده و به قول قدیمی ها سرد و گرم چشیده روزگار... و الان که شصت و چهار سالشون هست پانزده تا نوه دارند. ما شاالله...
البته این سرنوشت و سرگذشت تقریبا بیشتر هم سن و سالهای اوست.
مقایسه کنید با امروز، دخترانی که تازه در سن چهل سالگی تصمیم میگیرند ازدواج کنند.و گاهی به اندازه یک دختر بیست ساله تر گل ورگل و پر انرژی هستند چون معمولا مشکلات آنچنانی جز دغدغه ازدواج نداشته اند.
این که کدام راه و رسم درست زندگی کردن هست بماند.
من همیشه فکر میکردم وقتی خانمی عروس و یا داماد میگیرد دیگر جوان نیست و باید خیلی رفتارش فرق کند ولی الان که برای دخترم خواستگار میآید و فکرش را میکنم که شاید تا یکی دوسال دیگر داماد داشته باشم ، احساس پیری به من دست میدهد. راستش را بخواهید یک احساس غریب دوگانه دارم که بسیار فکرم را مشغول کرده. حالا متوجه میشوم چرا مادر پدر ها موقع ازدواج فرزندانشان اینهمه استرس و نگرانی دارند. چون یک آینده نامعلوم و مبهم در پیش رویشان میبینند. آینده ای که به گرفتن تصمیم درست یا اشتباه آنها و فرزندشان بسیار وابسته است....
هر چند من به تقدیر و قسمت، اعتقاد قلبی دارم ولی باز گمان میکنم باید درست انتخاب کنیم تا درست زندگی کنیم. این که همسفر زندگی مان چه کسی باشد ، در سرنوشت دنیا و آخرت مان بسیار تأثیر گذار است.