گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

بنویسید صهیون بخوانید شیطان .

قبلاً ها  برایم  جای سوال بود که چرا اینهمه در قرآن در مورد  قوم یهود صحبت کرده و آنها را بزرگترین دشمن مسلمانان و حتی انسانها  معرفی کرده .؟!....

.چند روز پیش به یک نمایشگاه صهیونیست شناسی  که در لانه جاسوسی برگزار شده بود رفتم ، نزدیک به ۵۰۰ تابلو  و عکس  نوشته در مورد تاریخچه قوم یهود و تشکیل صهیونیست ها  از کتب معتبر تاریخی دنیا در آنجا بود ....بسیار گویا و گاهی وحشت  آور و ترسناک ...

اسناد و مدارکی که  نشان میداد دشمنی یهود از صدر اسلام  شروع شده ،، تمام امامان بدون استثنا  توسط یک یهودی یا یهودی زاده به شهادت رسیدند ،  

در طول تاریخ هر جا که  نسل کشی وسیعی  اتفاق افتاده  ،  رد  پای آنها دیده میشود  ،  

، راکفلر ها که پشت صحنه بیشتر توطئه های سیاسی و اقتصادی و  فرهنگی نظیر جنبش فمنیستی در  آمریکا  هستند یهودی تبارند ، فروید که  با نظریه معروفش سبب ایجاد مشکلات فرهنگی  و خانوادگی   بسیار زیاد درغرب شد ، یهودی بود ...

حتی برخی از سران کشورهای عربی مسلمان ،  یهودی نیستند ولی   صهیونیست اند ، مسلمانان  و مسیحیان صهیونیستی  خطرناک تر از یهودیان ضد صهیونیست هستند ..

 صهیونیستها که فرقه ای مثل داعش در اسلام  اند ، دارای افکار افراطی بسیار خطرناکند  و  داعیه حکومت بر جهان دارند و به شدت  پیگیر وقایع آخرالزمان    .... کتاب پروتکل های دانشوران صهیون سند این حقیقت است ...

به کارشناس آنجا گفتم بهتر نیست  این نمایشگاه در مکانی  مثل مترو و اماکن عمومی برگزار شود و عموم مردم از آن استفاده کنند  ، یا لا اقل بازدید ویژه برای دانشجویان و دانش آموزان داشته باشید ...

اگر گذرتان به خیابان طالقانی افتاد و اجازه دادند از این نمایشگاه دیدن کنید .

همرنگ نشدن سخت تر است یا ......

من قبل از اینکه ازدواج کنم ، دعا میکردم همسرم فوتبالی نباشد ، چون  از این آدم های که  هر روز ، ساعتها پای تلویزیون مینشینند و به پا  زدن یک توپ توسط بیست نفر نگاه میکنند و اصلا متوجه اطرافشان نیستند و گاهی با فحش و کلمات رکیک  دیگران را آزار میدهند ..خوشم نمی‌آمد و نمی آید ...

چرخ گردون چرخید و از خوش شانسی ،  من با آدمی ازدواج کردم که فقط مثل خودم بازیهای جام جهانی آن هم اگر تیم ایران یک  طرف میدان  باشد را  تماشا  میکند .اسم بازیکنان هیچ تیمی را نمی‌شناسد ، حتی ایرانی ، و گاهی پای یک مسابقه فوتبال حساس خوابش میبرد .البته  شاید علاقه داشته باشد ولی اصلا فرصت نمیکند به دلیل مشغله کاری و خستگی ...

ولی الان این ویژگی تبدیل به یک معزل  در خانواده ما شده .پسرم  ناراحت است که چرا مثل بقیه همکلاسیهایش ، از فوتبال و اسامی بازیکنان و تیم های خارجی  و قوانین فوتبال ، چیزی نمی‌داند و احساس خود کم بینی به او دست داده و گاهی دوستانش او را بابت این موضوع دست می اندازند.

شما بگویید چه باید بکنیم با این معضل ؟    آن  از فحش ندادن مان  و این هم از فوتبالی نبودن مان .

و اینکه در خانه ما تماشای هر نوع فیلم و سریال نمایش خانگی ممنوع است  حتی جوکر ....و گاهی بچه ها از این بابت ناراحت هستند ولی با توضیح این موضوع که این نمایش ها فقط  جنبه سرگرمی دارد و  فقط برای پر کردن جیب یک عده است که هیچ دغدغه کار فرهنگی و هنری ندارند و بد آموزی این سریالها  بیشتر از سایر منافع آن است ، آنها را راضی میکند که خیلی هم از ندیدن آنها ضرر نمی‌کنند ‌.

گاهی فکر میکنم ضرب المثل ( خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ) در مورد ما بسیار صدق میکند .

برخلاف مسیر رودخانه  شنا  کردن در این دنیای وانفسا چقدر سخت شده .از ما که گذشت خداوند به فریاد بچه هایشان برسد . 

فحش بدهیم یا نه ؟

اخیرأ  ما در خانواده با  یک معضل جدید مواجه شدیم .

فحش دادن .!

معمولا من و بچه ها عادت داریم یک ساعت قبل از خوابیدن  ، توی رخت خواب در مورد اتفاقاتی که در طول روز در مدرسه برایشان پیش افتاده ، صحبت میکنیم .چند شب پیش  دخترم می‌گفت ای کاش  ، خانواده ما اینقدر پاستوریزه نبود ، گفتم چه طور ؟ 

گفت چون در مدرسه گاهی بچه ها با هم صحبت میکنند من اصلا متوجه صحبت ها و شوخی هایشان نمیشم .... و گاهی که  من بین اونها هستم ، میگن این حرفها مثبت ۱۸ سال است و تو متوجه نمیشی ...

ازش پرسیدم مثلا چه حرف‌هایی ؟ بعضی از آنها رو که گفت ، بسیار متاسف شدم از این که چرا بعضی از خانواده ها مراقب تربیت و رفتارشان با بچه ها نیستند ، شوخی های جنسی که معمولا در سنین بالا بین افراد متاهل  گفته میشود چرا باید دختربچه هایی در این سن از آنها استفاده کنند ؟ شوخی های که حتی   بزرگتر ها  هم گاهی  از گفتن و شنیدن آن شرم دارند  .

و با ماست مالی و توضیحات نه چندان قانع کننده سعی کردم به او بفهمانم که این نوع حرف زدن  در شأن هر فردی نیست .

جالب این است که در مدرسه دخترم معمولا خانواده های به ظاهر مذهبی و متدین هستند ، ببینید در بقیه جاها چه خبر است ..

پسرم هم وارد بحث ما شد و گفت من هم معنی خیلی از فحش ها و شوخی های بچه ها را نمی‌فهمم و از این بابت  ناراحت بود .

متاسفانه پسرم از وقتی به مدرسه رفته دامنه لغاتش در زمینه انواع  فحش بسیار زیاد شده  .فحش های که من هم معنی بعضی از آنها را نمیدانم ،.،.! 

چون در خانه ما بدترین حرف زشت و فحشی که استفاده میشود بیشعور و احمق است و گاهی از ترامپ و  نتانیاهو به عنوان فحش استفاده میکنیم . 


به پسرم هم توضیح دادم که  فحش دادن ،  اصولاً کار  درستی نیست و کسی که عادت می‌کند به این کار ،  آدم بی تربیتی است.  و ادامه دادم این که می‌شنوید و یاد گرفته اید ، مهم نیست.  مهم این است که سعی کنید  از آنها  استفاده  نکنید  ...

شما بفرمایید راه حل این معضل چیست ؟!


بریونی یا آووکادو ؟

به نظرم اصفهون یا هر جای تاریخی رو فقط یک بار باید دید چون دفعه دوم دیگه اون جذابیت اول رو براتون نداره ‌...( با لهجه اصفهونی بخونید ) 

و  نکته بعد اینکه  «بریونی» اصفهان رو هم فقط باید یک بار خورد چون  بدونید چیه و یک بارخورده باشید چون اصلا به نظر من غذای جذابی نیست  که بخواهید دوباره سفارش بدید و امتحان کنید ...نه ظاهر جذابی دارد نه طعم خاصی ...و نسبت به قیمتش اصلا نمی ارزد...

البته به اصفهانی‌ها برنخورد ها ...‌این نظرمنه و نظر همسر و بچه هام ‌...

شاید نظر بقیه چیز دیگه ای  باشه.

خلاصه این که توی همون رستوران تاریک و قدیمی توی بازارچه  بریونی  رو سفارش دادیم و به زور به  زور تا تهش خوردیم .پسرم که خودش سفارش داده بود یک پرس کامل خورد و من و همسرم یک پرس به زور با هم  خوردیم و خودمون رو با آبگوشتاش سیر کردیم ، این وسط فقط دخترم  که براش کباب سفارش دادیم از خوردنش لذت برد ‌...

بعد از چند ساعت که گذشت پسرم هم اعتراف کرد که به زور غذا رو خوردس چون به اصرار خودش بودس نخواسته ضایع بشد .

یاد چند وقت پیش افتادم که به اصرارش یک ( آووکادو ) خریدیم .، آقای فروشنده گفت الان سبزس و  نرسیدس و  باید بذارید کنار یه سیب چند روز بموند تا برسد ما هم همین کارو کردیم ولی فکر کنم زود قاچ زدیم وقتی باز کردیم مزه  کلم یا به قول دخترم پوست هندونه میداد ...و اصلا نتونستیم بخوریم ...۱۵۰تومن رو ریختم دور ....

بعد از خوردن بریونی  یا د ( آووکادو ) افتادم ‌.میتونستیم با اون پول ،  چهار تا پیتزای مشتی یا چهار دست چلو جوجه سفارش بدیم  و سیر بشیم به جای ( یه کف دست شش گوسفند , با نصف  نون سنگک .!!!) بدون هیچ دورچینی به قول پسرم چقده بی سلیقه بودن  ،تازه رستورانی بود که بریونی هاش تو اصفهون معروف بود .

بقیه سفرمون  هم دیگه چیز قابل ذکری ندارد به جز این که رفتیم سی و سه پل  و  روی رودخونه بی آب و خشک زاینده رود قدم زدیم  ،همین .

رفتیم منارجنبان هم بسته بود ،دیکه خسته شدیم برگشتیم کاشون.



امام یا نقش جهان ؟!

دلم میخواد هنوزم با لهجه اصفهانی بگم براتون ....«وخی»به نظرم کلمه پر کاربردی در اصفهان هس. تو مکالماتشون خیلی می‌شنیدم ...معنیش هم یعنی پاشو ...

 وخید بقیه سفرنامه رو بخونید ...دو ساعتی در میدون امام چرخیدیم و لذت بردیم .خدا رو شکر هوا هم خیلی خوب و خنک بود ، خیلی هم شلوغ نبود ...

راستی یه چیز جالب بگم براتون ،  موقع ورود به اصفهون ، همسرم نشان زد تا زودتر برسیم ،  مقصد را نوشت میدان امام خمینی ...

چشمتون روز بد نبینه نشان هم خوب ما رو راهنمایی کرد ما رو برد به نزدیک ترین  میدان امام خمینی  ...یک میدون کوچیک درحاشیه اصفهون....وقتی رسیدیم با خنده از یک شهروند پرسیدیم اینجا اصفهونه؟ گفت بله ...گفتیم خب این که میدان امام نوشته اون میدون معروف نیست که !

به قول ما بیدگلیها ...ای که او که نی که ....

خندید و گفت بنویسید میدون نقش جهان نه میدون امام ...( با همان لهجه زیبای اصفهانی )

«فکر کنم نشان هم ضد انقلابس»

خلاصه بعد از کلی گردش و چرخش به دور خودمون رسیدیم  به مرکز اصفهان .و میدون نقش جهان ...

بعد از اینکه از میدون نقش جهان بیرون شدیم و کلی در ترافیک‌های اطراف  میدون موندیم  ،  فکر کنم دور تا دور میدان را از بیرون هم طواف دادیم ، با شنیدن اذان تصمیم گرفتیم بریم مسجد حکیم  ، نماز بخوانیم .

آنجا هم بسیار باشکوه و زیبا بود و چقدر خوب که نماز جماعت هم میشد و فقط محل بازدید مردم نبود . 

بعد ناهار به دستور پسرجان که شنیده بود غذای معروف و سنتی اصفهانی ها «بریانی» اس ...پرسون پرسون آدرس یه جای معروف تو بازارچه و کوچه پس کوچه ها رسیدیم به یک رستوران قدیمی و تاریک .( چون از شانس ما برق ها رفته بود )

 و دلتون نخواد بریونی سفارش داریم ...

بقیه اش رو تو پست بعدی بو خونید ،...فقط یادتون نره با لهجه ی اصفهونی .

مسجد کدوم شاه ؟!

پنجشنبه به صورت بسیار اتفاقی و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی تصمیم گرفتیم بریم اصفهان .من و همسرم قبلاً اصفهان را دیده بودیم ولی  گفتیم بچه ها را ببریم ببینند . صبح زود راه افتادیم ، ساعت نه شب هم خانه بودیم .یک روزه نمی توان تمام  اصفهان  را گشت ولی باز هم خالی از لطف نبود .دخترم با ورود به میدان نقش جهان و دیدن مسجد باشکوه امام خمینی بسیار  ذوق کرد .عمارت عالی قاپو و به قول پسرم  قالی عاپو  و مسجد شیخ لطف الله و بازار دور تا دور میدان هم برایشان جذاب بود ....

پیشنهاد میکنم اگر تا به حال نرفتید ، بروید ..

﴿من معمولا با زبان محاوره نمی نویسم ولی از اینجا به بعد را به صورت محاوره نوشتم تا با  لهجه  اصفهانی بخونید دادا ....خیلی زبون شیرینی دارن ...منم اونجا دایم با لهجه اصفهانی حرف میزدم ...﴾

فقط حیف که  به این عمارت های باشکوه  اصلا نمی‌رسن ...باور کنید رو کاشی‌های مسجد امام لایه ضخیمی از گردو  خاک بود ..خودم دست می‌کشیدم ، می‌دیدم ....بدتر از اون این که مسجد به این باشکوهی در وقت نماز شبستانش خالی بود  ، ای کاش یه چن تا فرش بندازن گوشه شبستان و موقع نماز ، مردم نماز بخونن...

خانم ها هم که متاسفانه بدون رعایت پوشش مناسب و حتی شاید موازین شرعی وارد مسجد میشدن. فکر کنم تن سازنده های مساجد تو گور میلرزه.هیش کی هم پیدا نمیشد تذکری بده .

جالب اینجا که خیلیا این مسجد رو به نام مسجد شاه ، اسم قدیمش، میشناسن، به گوشم رسید آقایی  می‌گفت خدا پدر شاه رو بیامرزه با این مسجدی که ساخته ، عجب عمارتی !....خواستم بهش بگم آباجی اگر منظورت از شاه ،  پهلوی ها هستن باید بگم نه جونم این عمارت مال زمان صفویه و دوران شاه عباس اس، اگرم منظورت شاه عباس اس ، اونم نساخته ، دست مریزاد به معمارها و بناهایی که در عرض چندین سال با چه خون دل و زحمتی اینجا رو بنا کردن ، 

فقط موندم اون زمانا  با نبودن امکانات و ابزارهایی مثل حالا چی طور  تونستن عمارتهایی با این عظمت بسازن و چقد زیبا و چشم نواز ... ای کاش معماری ما اینهمه دچار تغییر نمیشد ...