ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز صبح جمعه فرصتی پیش آمد تا سری به قبرستان بزنیم و فاتحه ای برای رفتگانمان بخوانیم ، هوا ی بسیار دلپذیربهاری ، نسیم ملایم صبح و سکوت و آرامش قبرستان ، روح آدم را به پرواز در میاورد ، به همسرم گفتم : چقدر دلم آرزوی مرگ و خوابیدن ابدی در این سکوت و جدا شدن از این همه هیاهو و دغدغه را میکند.....
به قول او گفتنش راحت است ولی دل کندن از این همه دلبستگی کار خیلی سختی ست ......
صدای دعای ندبه از امامزادههاشم میآمد ، به آنجا رفتم تا زیارت کنم ، شایدجمعیت ندبه خوان بیش از بیست نفر نبودند ، آن هم پیر مردها و پیر زنانی که احتمالا مثل من بد خواب شده بودند و برای خواندن فاتحه و یا پی رفع گرفتاری و حاجتی به امامزاده آمده بودند ....راستش را بخواهید خیلی دلم گرفت و بی اختیار اشکم در آمد دلم برای غریبی امام زمان سوخت ، با این تعداد و کیفیت افراد منتظر و ندبه خوان ....
بسیار عالی
به شدت لذت بردم
ممنون