ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همسایه ای داشتیم ، کمی عجیب ....هر روز صدای جیغ و دادش با بچه هایش بلند بود .....پای درد دلش که می نشستم ، می نالید از خانه نشینی و زندگی تکراری و بی هدفش ... میگفت علت ناراحتی و عصبانیت هایم این است و بر سر بچه هایم خالی میکنم ...
شاید گمان میکرد وجود آنها دست و پایش را بسته اند و خانه نشینش کرده اند . .... به هر دری میزد تا مشکلش حل شود ،تا این که در دانشگاه آزاد بدون کنکور شرکت کرد و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد ....فکرش را بکنید ،رشته حقوق !
چند ماهی گذشت .... ظاهرا اوایل ، اوضاع مرتب شد و آتش بس بود و لی همین که درسها زیاد و سخت شد و به ایام امتحانات نزدیک ، دوباره صدای جیغ و دادشان بلند بود ... این بار وقتی پای درد دلش می نشستی ،می نالید از این که چقدر درسهایش سخت است و کار خانه و شیطنت بچه ها اجازه نمیدهد ، به درس و دانشگاه برسد ....خلاصه این که از چاله در آمده ، توی چاه افتاده بود.....بیچاره بچه هایش ....
نمیدانم چرا این قضیه مرا به یاد« برجام» می اندازد ....
:/ چه وحشتناک