ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قبلاً گفته بودم که با چند نفر از دوستان مان ، قرار گذاشتیم هر ماه به دیدن یک خانواده شهید در محله خودمان برویم .این ماه به دیدن خانم قربانی رفتیم ...
من با دیدن چنین زنان و مادرانی واقعا از خودم خجالت میکشم که گاهی هنوز درگیر چه مسایل پیش پا افتاده ای هستم و ذهن و دلم آلوده به چه چیزهای کم ارزشی است . از مصاحبت و تماشای چهره این خانم صبور ، مهربان ، خوشرو و با ایمان سیر نمیشدم .اگر خداوند در روز محاسبه ، ما را با امثال این زنان بسنجد کارمان ساخته است ....
از زندگی اش و پسرانش گفت ....از پسر بزرگش که در اوایل انقلاب در اثر سرطان فوت کرده بود ، از دو فرزندش که در انگلیس مشغول تحصیل بودند و به محض شروع شدن جنگ به ایران برگشته بودند و راهی جبهه شدند و هر دو شهید شدند ، از پسر شهید دیگرش ، پسر دیگری که مجروح جنگ است و آخرین پسرش که نخبه است و در آلمان زندگی میکند ...و از همسرش که در اسارت در عراق به شهادت رسیده و پیکرش را به ایران نیاوردند ....
همسر شهید بود و مادر سه شهید و یک جانباز .....خداوند عجب صبر و توانی به بعضی از بندگانش میدهد .عجب ظرفیتی ، عجب ایمان قوی و اخلاصی...
خاطراتش را با خنده میگفت ، در سخن و صورتش کوچک ترین اثری از شکایت و نارضایتی و دلخوری دیده نمیشد ...و دایم میگفت ان شاالله خدا قبول کند ، ما که کاری نکردیم .
خانم قربانی اینهمه قربانی در راه خداوند داده است و تنها نگرانی اش قبول قربانی هاست ...ما چه چیزی برای قربانی داده ایم.؟!