ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حدود هفتاد سال پیش یک عده آدم پولدار و صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی تصمیم میگیرند به یکی از خوش آب و هوا ترین مناطق غرب آسیا کوچ کنند و برای خودشان سرزمین جدیدی بسازند، در ابتدا زمینهای آنجا را میخرند و به مرور که تعدادشان بیشتر میشود تلاش میکنند با زور ساکنان اصلی آنجا را بیرون کنند و خودشان را صاحب آنجا میدانند و حتی نام سرزمین را تغییر میدهند...
به مرور که ساکنان اصلی آنجا متوجه میشوند، اینها چه برنامه و نقشه ای برایشان کشیده اند، مقاومت میکنن و بدون هیچ سلاح و قدرت نظامی و سیاسی تلاش میکنند تا حقشان را پس بگیرند.
آنها هم با انواع سلاح شروع میکنند به مبارزه و نابودی ساکنان اصلی آنجا، زنان و کودکان را در جلوی چشمان تمام مدعیان حقوق بشر میکشند و....
در سکوت و خفقان تمام مدعیان حقوق بشر...
الان بعد از هفتاد سال که ساکنان اصلی سرزمین متوجه شده اند که چگونه باید با اشغالگری آنها مبارزه کنند و آنها را از سرزمینشان بیرون کنند.... همه کسانی که تا الان ساکت بودند، یادشان آمد که باید از حق مظلوم دفاع کرد و کشتار کار بدی است و صلح بهتر از جنگ و خونریزی است. و....