ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هفته پیش با چند تا از خانم های محل تصمیم گرفتیم به مناسبت روز مادر، به دیدار مادر یکی از شهدای دفاع مقدس که در همسایگی ماست،. برویم.
مادر شهید احمد موحدی، خانم بسیار ماهی بود مهربان و خونگرم.، سرزنده و خوش رو.... از پسرش برایمان گفت که با وجود بیماری سختی که داشت به جنگ میرفت و وقتی که جنگ تمام شد،. چقدر ناراحت بود که شهید نشده ، تا این که عملیات مرصاد شد و دوباره رفت و شهید برگشت و به آرزویش رسید.
از او پرسیدیم چرا با وجود بیماری اش اجازه میدادید به جنگ برود نگفتیداین وظیفه آدم های سالم است نه او ؟
گفت.، چرا ولی دوست داشت. و آرزویش این بود که شهید شود، و در مورد یکی از جوانان فامیل گفت که با وجودی که اصرار داشت به جنگ برود ولی خانواده اش اجازه ندادند و چند ماه بعد از جنگ، در یک حادثه رانندگی فوت کرد و چقدر مادرش گریه و زاری میکرد که ای کاش اجازه میدادیم به جنگ برود لا اقل شهید میشد و به آرزویش میرسید...
مرگ حق است دیر یا زود ولی این که چگونه و چه مر گی را انتخاب کنیم مهم است...