ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
گاهی بعضی از ما خانم ها دور از جناب شما مانند "گاو نه من شیرده" میشویم ............
صبح تا شب کار میکنیم ... زحمت میکشیم .... بشور و بساب ...... بپز و بخر.......بیار وببر...... در آخر روز هم از فرط خستگی و کوفتگی همه را پتک می کنیم بر سر مبارک شوهر میکوبیم .....که ای وای شده ام نوکر زر خرید وغلام حلقه به گوش و.......... تمام ظرف شیرمان را لگد میزنیم و جلوی چشمان شگفت زده همه نقش زمین میکنیم..............
حال وهوایمان درست مثل بهار است در یک روز آفتابی و دل انگیز ناگهان آسمان می غرد..ابری می شود ...طوفان به پا میشود...و رگبار همه را غافلگیر میکند ......احساس ما در آن موقع مخصوصا اگر در وسط پارک بساط عیشی برپا کرده باشیم درست مانند احساس همسر مان در برخورد با تغییر ناگهانی رفتار ماست ...مات ومبهوت نمی داند چه کند ، انگار که به او شوکی وارد شده است...........
البته علت این رفتارها از نظر روانشناسی ثابت شده است ...ولی واقعا راه حل چیست ؟ چون گاهی ممکن است کار به جاهای باریک بکشد.....مثلا همسر گرامی هم دست به عکس العملی مشابه بزند به طوری که شما اصلا از شوک خارج نشوید......
پس راه حل چیست؟ بعدا برایتان مینویسم...........
سلام آقای شاطریان
از لطف شما و همسرتان ممنون
شما هم از خاطرات قدیم بیدگل بنویسیدتا ما با خواندنشان لذت ببریم.
با سلام
خوشحالم از این که اولین نظر در وبلاگمان را شما فرستادید.
به گمانم شما اولین خواننده ی نوشته های ما باشید ممنون میشوم اگر وبلاگ مارا لینک نمایید .
سلام
فعلا سرم شلوغ است اما تا چند روز دیگر وبلاگ شما را به بچه های بیدگل در وبلاگم معرفی میکنم .
سلام. ممنونم
سلام
منتطر نوشته های بیشتری از شما هستم.
محمود فرزین بیدگلی
سلام .ان شا الله
سلام به جمع وبلاگ نویسان خوش اومدین
و اما در مورد پست
خب وقتی یه عالمه کار میکنیم و خونه رو تمیز میکنیم و به خودمون میرسیم منتظریم آقامون که از راه رسید ما رو ببینه و یه کوچولو ازمون تعریف کنه حالا اگه یه سرسوزن کم محلی بهمون بشه به همون میزان که خودمون رو هلاک کردیم عصبانی میشیم و میزنیم زیر سطل شیرمون و بیخیال همه چیز میشیم...
سلام ازنظرت ممنونم ولی واقعا راه حل درست چیست؟
ضمنا نوشته های وبلاگتان خیلی زیباست.
سلام
برادران پناهیان دو تاهستندواحتمالا اونکه شما دیده اید ابا این که من نوشته ام و شاسی بلند سوار میشه فرق دارد اگرچه از نطر من هیچکدام لیاقت پیشوند جناب که شما در کامنتتان برای من نوشته اید(جناب پناهیان) راندارند .
سلام منظور بنده همان اقای پناهیان است که تصویرش در پست شماست.
سلام.
به امید روزهای بهتر برای شما.
سلام وممنون