من سالها پیش وقتی نوجوان بودم کتاب سو وشون را خواندم ...جزییات آن را خاطرم نیست ، فقط یادم هست که متن نسبتا مشکلی داشت . ...ظاهراً از رمان های با ارزش ماست .روایتی از زندگی زنی از زنان ایرانی در برهه ای از تاریخ .
اکنون بعد از سالها یک زن ایرانی ، یک کارگردان هنرمند که فیلم هایش در جشنواره های زیادی جایزه گرفته این کتاب را به نمایش در آورده .
ظاهراً فیلمش به مذاق عده ای خوش نیامده چون صحنه های از رقص و آواز مختلط در یک جشن عروسی را به نمایش در آورده .
خودش میگوید آنچه در این رمان که یک شاهکار ادبی ست آمده را به تصویر کشیده .امانتداری کرده ....
درستش را بخواهید همین هنرمندان بودند که برای اولین بار روابط آزاد بین دختر و پسر را در فیلم هایشان عادی نشان دادند ...
همین هنرمندان بودند پوشش های نامناسب زنان را نشانه روشنفکری و مد روز نشان دادند ،..
همین هنرمندان بودند که سبک زندگی غربی و مصرف گرایی را در فیلمهایشان ترویج دادند ...
همین هنرمندان بودند که در فیلم هایشان زن سالاری و بی احترامی به مردان و پدران را عادی جلوه دادند ،،، پدر را فردی احمق و ساده و مادر را مدیر و آینده نگر و دانا نشان دادند ...
الان هم رقص و آواز و چند روز دیگر مجبور خواهند شد برای امانت دار بودن به فیلم نامه جزییات اتاق خواب را هم به تصویر بکشند ....
آنها مقصر نیستند چون هنرمند هستند ! و باید هنرشان را به تصویر بکشند به هر قیمتی حتی به قیمت تغییر فرهنگ یک جامعه و ترویج فرهنگ ابتذال غرب و کسی هم حق ندارد اعتراضی کند چون آنها هنرمند هستند و جزء قشر فرهیخته جامعه !!.
فکر کنم همه دنیا دیگر مهسا امینی را بشناسند ، لا اقل همه آنهایی که حوادث مهم جهان را پیگیری میکنند ...دختری که در ایران به دلیل نقض قانون توسط پلیس دستگیر شد و فوت شد ..... یا کشته شد به زعم برخی .
چقدر در داخل ایران و حتی خارج از آن مدافع و وکیل و وصی پیدا کرد ...چقدر زنان ایرانی برای همدردی با او کشف حجاب کردند ....چقدر مردان واژه های غیرت و ناموس را برای دفاع از او لجن مال کردند ..
الان بیش از یک ماه است که یک زن ایرانی در یک کشور اروپایی مدعی آزادی بیان و مدافع حقوق بشر و مهد آزادی زنان به دلیل دفاع از کودکان و زنان بی گناهی که هر روز توسط رژیم غاصب صهیونی کشته میشوند ، دستگیر و زندانی شده است ،،، مهدیه اسفندیاری .
ولی کمتر کسی اطلاع دارد یا بسیاری از آنان که میدانند هم ، ترجیح میدهند سکوت کنند چون منافع شان به خطر میافتد ...حتی آنها که در فرانسه در جشنواره کن برای کاسه لیسی غربیان ، حاضر شدند مادرشان را بفروشند و از او بد بگویند ....و برای این منظور جایزه هم گرفتند حرفی از هموطن شان نزدند چون برایشان صرف نداشت ...
بیچاره وطن ، بیچاره دختران عفیف وطن ...چقدر تنها و مظلوم .
و چقدر بدبخت آنها که در سمت درست تاریخ نیستند ....
قبلاً ها برایم جای سوال بود که چرا اینهمه در قرآن در مورد قوم یهود صحبت کرده و آنها را بزرگترین دشمن مسلمانان و حتی انسانها معرفی کرده .؟!....
.چند روز پیش به یک نمایشگاه صهیونیست شناسی که در لانه جاسوسی برگزار شده بود رفتم ، نزدیک به ۵۰۰ تابلو و عکس نوشته در مورد تاریخچه قوم یهود و تشکیل صهیونیست ها از کتب معتبر تاریخی دنیا در آنجا بود ....بسیار گویا و گاهی وحشت آور و ترسناک ...
اسناد و مدارکی که نشان میداد دشمنی یهود از صدر اسلام شروع شده ،، تمام امامان بدون استثنا توسط یک یهودی یا یهودی زاده به شهادت رسیدند ،
در طول تاریخ هر جا که نسل کشی وسیعی اتفاق افتاده ، رد پای آنها دیده میشود ،
، راکفلر ها که پشت صحنه بیشتر توطئه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظیر جنبش فمنیستی در آمریکا هستند یهودی تبارند ، فروید که با نظریه معروفش سبب ایجاد مشکلات فرهنگی و خانوادگی بسیار زیاد درغرب شد ، یهودی بود ...
حتی برخی از سران کشورهای عربی مسلمان ، یهودی نیستند ولی صهیونیست اند ، مسلمانان و مسیحیان صهیونیستی خطرناک تر از یهودیان ضد صهیونیست هستند ..
صهیونیستها که فرقه ای مثل داعش در اسلام اند ، دارای افکار افراطی بسیار خطرناکند و داعیه حکومت بر جهان دارند و به شدت پیگیر وقایع آخرالزمان .... کتاب پروتکل های دانشوران صهیون سند این حقیقت است ...
به کارشناس آنجا گفتم بهتر نیست این نمایشگاه در مکانی مثل مترو و اماکن عمومی برگزار شود و عموم مردم از آن استفاده کنند ، یا لا اقل بازدید ویژه برای دانشجویان و دانش آموزان داشته باشید ...
اگر گذرتان به خیابان طالقانی افتاد و اجازه دادند از این نمایشگاه دیدن کنید .
من قبل از اینکه ازدواج کنم ، دعا میکردم همسرم فوتبالی نباشد ، چون از این آدم های که هر روز ، ساعتها پای تلویزیون مینشینند و به پا زدن یک توپ توسط بیست نفر نگاه میکنند و اصلا متوجه اطرافشان نیستند و گاهی با فحش و کلمات رکیک دیگران را آزار میدهند ..خوشم نمیآمد و نمی آید ...
چرخ گردون چرخید و از خوش شانسی ، من با آدمی ازدواج کردم که فقط مثل خودم بازیهای جام جهانی آن هم اگر تیم ایران یک طرف میدان باشد را تماشا میکند .اسم بازیکنان هیچ تیمی را نمیشناسد ، حتی ایرانی ، و گاهی پای یک مسابقه فوتبال حساس خوابش میبرد .البته شاید علاقه داشته باشد ولی اصلا فرصت نمیکند به دلیل مشغله کاری و خستگی ...
ولی الان این ویژگی تبدیل به یک معزل در خانواده ما شده .پسرم ناراحت است که چرا مثل بقیه همکلاسیهایش ، از فوتبال و اسامی بازیکنان و تیم های خارجی و قوانین فوتبال ، چیزی نمیداند و احساس خود کم بینی به او دست داده و گاهی دوستانش او را بابت این موضوع دست می اندازند.
شما بگویید چه باید بکنیم با این معضل ؟ آن از فحش ندادن مان و این هم از فوتبالی نبودن مان .
و اینکه در خانه ما تماشای هر نوع فیلم و سریال نمایش خانگی ممنوع است حتی جوکر ....و گاهی بچه ها از این بابت ناراحت هستند ولی با توضیح این موضوع که این نمایش ها فقط جنبه سرگرمی دارد و فقط برای پر کردن جیب یک عده است که هیچ دغدغه کار فرهنگی و هنری ندارند و بد آموزی این سریالها بیشتر از سایر منافع آن است ، آنها را راضی میکند که خیلی هم از ندیدن آنها ضرر نمیکنند .
گاهی فکر میکنم ضرب المثل ( خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ) در مورد ما بسیار صدق میکند .
برخلاف مسیر رودخانه شنا کردن در این دنیای وانفسا چقدر سخت شده .از ما که گذشت خداوند به فریاد بچه هایشان برسد .
اخیرأ ما در خانواده با یک معضل جدید مواجه شدیم .
فحش دادن .!
معمولا من و بچه ها عادت داریم یک ساعت قبل از خوابیدن ، توی رخت خواب در مورد اتفاقاتی که در طول روز در مدرسه برایشان پیش افتاده ، صحبت میکنیم .چند شب پیش دخترم میگفت ای کاش ، خانواده ما اینقدر پاستوریزه نبود ، گفتم چه طور ؟
گفت چون در مدرسه گاهی بچه ها با هم صحبت میکنند من اصلا متوجه صحبت ها و شوخی هایشان نمیشم .... و گاهی که من بین اونها هستم ، میگن این حرفها مثبت ۱۸ سال است و تو متوجه نمیشی ...
ازش پرسیدم مثلا چه حرفهایی ؟ بعضی از آنها رو که گفت ، بسیار متاسف شدم از این که چرا بعضی از خانواده ها مراقب تربیت و رفتارشان با بچه ها نیستند ، شوخی های جنسی که معمولا در سنین بالا بین افراد متاهل گفته میشود چرا باید دختربچه هایی در این سن از آنها استفاده کنند ؟ شوخی های که حتی بزرگتر ها هم گاهی از گفتن و شنیدن آن شرم دارند .
و با ماست مالی و توضیحات نه چندان قانع کننده سعی کردم به او بفهمانم که این نوع حرف زدن در شأن هر فردی نیست .
جالب این است که در مدرسه دخترم معمولا خانواده های به ظاهر مذهبی و متدین هستند ، ببینید در بقیه جاها چه خبر است ..
پسرم هم وارد بحث ما شد و گفت من هم معنی خیلی از فحش ها و شوخی های بچه ها را نمیفهمم و از این بابت ناراحت بود .
متاسفانه پسرم از وقتی به مدرسه رفته دامنه لغاتش در زمینه انواع فحش بسیار زیاد شده .فحش های که من هم معنی بعضی از آنها را نمیدانم ،.،.!
چون در خانه ما بدترین حرف زشت و فحشی که استفاده میشود بیشعور و احمق است و گاهی از ترامپ و نتانیاهو به عنوان فحش استفاده میکنیم .
به پسرم هم توضیح دادم که فحش دادن ، اصولاً کار درستی نیست و کسی که عادت میکند به این کار ، آدم بی تربیتی است. و ادامه دادم این که میشنوید و یاد گرفته اید ، مهم نیست. مهم این است که سعی کنید از آنها استفاده نکنید ...
شما بفرمایید راه حل این معضل چیست ؟!
به نظرم اصفهون یا هر جای تاریخی رو فقط یک بار باید دید چون دفعه دوم دیگه اون جذابیت اول رو براتون نداره ...( با لهجه اصفهونی بخونید )
و نکته بعد اینکه «بریونی» اصفهان رو هم فقط باید یک بار خورد چون بدونید چیه و یک بارخورده باشید چون اصلا به نظر من غذای جذابی نیست که بخواهید دوباره سفارش بدید و امتحان کنید ...نه ظاهر جذابی دارد نه طعم خاصی ...و نسبت به قیمتش اصلا نمی ارزد...
البته به اصفهانیها برنخورد ها ...این نظرمنه و نظر همسر و بچه هام ...
شاید نظر بقیه چیز دیگه ای باشه.
خلاصه این که توی همون رستوران تاریک و قدیمی توی بازارچه بریونی رو سفارش دادیم و به زور به زور تا تهش خوردیم .پسرم که خودش سفارش داده بود یک پرس کامل خورد و من و همسرم یک پرس به زور با هم خوردیم و خودمون رو با آبگوشتاش سیر کردیم ، این وسط فقط دخترم که براش کباب سفارش دادیم از خوردنش لذت برد ...
بعد از چند ساعت که گذشت پسرم هم اعتراف کرد که به زور غذا رو خوردس چون به اصرار خودش بودس نخواسته ضایع بشد .
یاد چند وقت پیش افتادم که به اصرارش یک ( آووکادو ) خریدیم .، آقای فروشنده گفت الان سبزس و نرسیدس و باید بذارید کنار یه سیب چند روز بموند تا برسد ما هم همین کارو کردیم ولی فکر کنم زود قاچ زدیم وقتی باز کردیم مزه کلم یا به قول دخترم پوست هندونه میداد ...و اصلا نتونستیم بخوریم ...۱۵۰تومن رو ریختم دور ....
بعد از خوردن بریونی یا د ( آووکادو ) افتادم .میتونستیم با اون پول ، چهار تا پیتزای مشتی یا چهار دست چلو جوجه سفارش بدیم و سیر بشیم به جای ( یه کف دست شش گوسفند , با نصف نون سنگک .!!!) بدون هیچ دورچینی به قول پسرم چقده بی سلیقه بودن ،تازه رستورانی بود که بریونی هاش تو اصفهون معروف بود .
بقیه سفرمون هم دیگه چیز قابل ذکری ندارد به جز این که رفتیم سی و سه پل و روی رودخونه بی آب و خشک زاینده رود قدم زدیم ،همین .
رفتیم منارجنبان هم بسته بود ،دیکه خسته شدیم برگشتیم کاشون.
دلم میخواد هنوزم با لهجه اصفهانی بگم براتون ....«وخی»به نظرم کلمه پر کاربردی در اصفهان هس. تو مکالماتشون خیلی میشنیدم ...معنیش هم یعنی پاشو ...
وخید بقیه سفرنامه رو بخونید ...دو ساعتی در میدون امام چرخیدیم و لذت بردیم .خدا رو شکر هوا هم خیلی خوب و خنک بود ، خیلی هم شلوغ نبود ...
راستی یه چیز جالب بگم براتون ، موقع ورود به اصفهون ، همسرم نشان زد تا زودتر برسیم ، مقصد را نوشت میدان امام خمینی ...
چشمتون روز بد نبینه نشان هم خوب ما رو راهنمایی کرد ما رو برد به نزدیک ترین میدان امام خمینی ...یک میدون کوچیک درحاشیه اصفهون....وقتی رسیدیم با خنده از یک شهروند پرسیدیم اینجا اصفهونه؟ گفت بله ...گفتیم خب این که میدان امام نوشته اون میدون معروف نیست که !
به قول ما بیدگلیها ...ای که او که نی که ....
خندید و گفت بنویسید میدون نقش جهان نه میدون امام ...( با همان لهجه زیبای اصفهانی )
«فکر کنم نشان هم ضد انقلابس»
خلاصه بعد از کلی گردش و چرخش به دور خودمون رسیدیم به مرکز اصفهان .و میدون نقش جهان ...
بعد از اینکه از میدون نقش جهان بیرون شدیم و کلی در ترافیکهای اطراف میدون موندیم ، فکر کنم دور تا دور میدان را از بیرون هم طواف دادیم ، با شنیدن اذان تصمیم گرفتیم بریم مسجد حکیم ، نماز بخوانیم .
آنجا هم بسیار باشکوه و زیبا بود و چقدر خوب که نماز جماعت هم میشد و فقط محل بازدید مردم نبود .
بعد ناهار به دستور پسرجان که شنیده بود غذای معروف و سنتی اصفهانی ها «بریانی» اس ...پرسون پرسون آدرس یه جای معروف تو بازارچه و کوچه پس کوچه ها رسیدیم به یک رستوران قدیمی و تاریک .( چون از شانس ما برق ها رفته بود )
و دلتون نخواد بریونی سفارش داریم ...
بقیه اش رو تو پست بعدی بو خونید ،...فقط یادتون نره با لهجه ی اصفهونی .
پنجشنبه به صورت بسیار اتفاقی و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی تصمیم گرفتیم بریم اصفهان .من و همسرم قبلاً اصفهان را دیده بودیم ولی گفتیم بچه ها را ببریم ببینند . صبح زود راه افتادیم ، ساعت نه شب هم خانه بودیم .یک روزه نمی توان تمام اصفهان را گشت ولی باز هم خالی از لطف نبود .دخترم با ورود به میدان نقش جهان و دیدن مسجد باشکوه امام خمینی بسیار ذوق کرد .عمارت عالی قاپو و به قول پسرم قالی عاپو و مسجد شیخ لطف الله و بازار دور تا دور میدان هم برایشان جذاب بود ....
پیشنهاد میکنم اگر تا به حال نرفتید ، بروید ..
﴿من معمولا با زبان محاوره نمی نویسم ولی از اینجا به بعد را به صورت محاوره نوشتم تا با لهجه اصفهانی بخونید دادا ....خیلی زبون شیرینی دارن ...منم اونجا دایم با لهجه اصفهانی حرف میزدم ...﴾
فقط حیف که به این عمارت های باشکوه اصلا نمیرسن ...باور کنید رو کاشیهای مسجد امام لایه ضخیمی از گردو خاک بود ..خودم دست میکشیدم ، میدیدم ....بدتر از اون این که مسجد به این باشکوهی در وقت نماز شبستانش خالی بود ، ای کاش یه چن تا فرش بندازن گوشه شبستان و موقع نماز ، مردم نماز بخونن...
خانم ها هم که متاسفانه بدون رعایت پوشش مناسب و حتی شاید موازین شرعی وارد مسجد میشدن. فکر کنم تن سازنده های مساجد تو گور میلرزه.هیش کی هم پیدا نمیشد تذکری بده .
جالب اینجا که خیلیا این مسجد رو به نام مسجد شاه ، اسم قدیمش، میشناسن، به گوشم رسید آقایی میگفت خدا پدر شاه رو بیامرزه با این مسجدی که ساخته ، عجب عمارتی !....خواستم بهش بگم آباجی اگر منظورت از شاه ، پهلوی ها هستن باید بگم نه جونم این عمارت مال زمان صفویه و دوران شاه عباس اس، اگرم منظورت شاه عباس اس ، اونم نساخته ، دست مریزاد به معمارها و بناهایی که در عرض چندین سال با چه خون دل و زحمتی اینجا رو بنا کردن ،
فقط موندم اون زمانا با نبودن امکانات و ابزارهایی مثل حالا چی طور تونستن عمارتهایی با این عظمت بسازن و چقد زیبا و چشم نواز ... ای کاش معماری ما اینهمه دچار تغییر نمیشد ...
نزدیک به یک ماه است که سال جدید شروع شده ....هنوز باور نکردم .....سال 1403با تمام تلخیها و شیرینیهایش با سرعت گذشت .یک سال از عمرمان تمام شد .
سال عجیبی بود .بزرگان و عزیزان زیادی از بین ما رفتند ...شهید رئیسی ، که قدر بودنش را ندانستیم .... شهید سید حسن نصرالله که هنوز رفتنش را باور نکردیم ...، شهید سنوار که بعد از رفتنش تازه شناختیمش ، ...و بسیاری دیگر ...
.سال پر فراز و نشیبی بود و پایانش با ایام شهادت امیرالمومنین مقارن بود .سال معنوی ما که معمولا بعد از شبهای قدر شروع میشود مقارن شد با سال جدید ، این را به فال نیک میگیریم ، ان شالله که خداوند برای ما بهترین ها را در شبهای قدرمان مقدر فرموده باشد ...
امروز هم قرار است مذاکراتی بین برخی از مسئولین کشورما با بعضی از مقامات دشمن قسم خورده مان آمریکا ، به صورت غیر مستقیم در کشور عمان صورت بگیرد ...خدا به خیر بگذراند ....
ولی با همه نقد و حرف و حدیث های که در این مدت در مورد این موضوع بر سر زبانها بود ما امیدواریم که به خیر بگذرد و خداوند مکر و حیله دشمنان مان را به خودشان برگرداند ، همچنان که شرایط سیاسی جهان هم نشانی از آن دارد ...که والله خیرالماکرین .
امروز بعد از شش ماه قرار است مراسم تشییع پیکر رهبران حزب الله،سید حسن نصرالله و سید صفی الدین در لبنان برگزار شود .
آرزو میکردم ای کاش شرایطی پیش میآمد ، من هم میتوانستم در آنجا باشم و شکوه و عظمت حضور و اتحاد اقشار مختلف مردم لبنان در زیر پرچم حزب الله را ببینم و حتی افراد مختلفی از کشور های دیگر ....
هر چند از نزدیک سید حسن نصرالله را ندیده بودم ولی هر بار که سخنرانیهایش را در تلویزیون می دیدم و میشنیدم به شیعه بودن خودم افتخار میکردم ...شجاعت ، بصیرت ، غیرت ، اطاعت از ولایت ، اهمیت به وحدت ، و هر آنچه یک شیعه واقعی امیرالمومنین باید داشته باشد در کلام و رفتار و عمل او میشد حتی از دور دید .
او یک معیار بود برای تمام شیعیان جهان ،یک معیار برای ظلم ستیزی و مبارزه با استکبار .یک رهبر تمام عیار بود ، یک شخصیت کاریزماتیک برجسته .
.امروز که این مراسم باشکوه را از تلویزیون دنبال میکردم به شجاعت و بصیرت مردم لبنان ، غبطه خوردم ..در این شرایط که ممکن بود رژیم صهیونیستی تصمیم احمقانه ای بگیرد و این جمعیت را مورد هجوم قرار دهد ، میلیونها نفر بدون هیچ ترسی ، به میدان آمده بودند تا با رهبرشان تجدید بیعت و خداحافظی کنند .آفرین به این همه غیرت و شجاعت ،
حقا. که شاگردان و رهروان واقعی همان رهبر شجاع هستند و بر عهدشان ایستاده اند .