این حدیث را خیلی شنیده ایم که «لکل شی ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان» بهار قران ماه رمضان است ، از طرفی امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید « قرآن را بیاموزید که بهترین سخن است و در آن دانا شوید که بهار دلهاست ».
از این دو حدیث میتوانیم نتیجه بگیریم که ماه رمضان بهترین ماه برای بهاری شدن دلها از طریق قران خواندن و فهم و تدبر در آن است. و جالب این که این بهار همزمان شده با بهار طبیعت.
شاید مهمترین ویژگی بهار را بیدار شدن درختان از خواب زمستانی بدانیم و به طبع آن جوانه زدن و شکوفه دادن و به ثمر رسیدن و سرسبزی و نو شدن و شروع دوباره زندگی است و اینهمه میتواند کارهای باشد که قرآن خواندن و تدبر در آن با دل و جان و روح ما انسانها میکند.
و شاید به این دلیل است که بسیاری از علما و عرفا، ماه رمضان را ماه شروع سال معنوی و روحانی انسان میدانند. ماهی پر از خیر و برکت و رحمت و مغفرت. ماه مهمانی خدا.
و چقدر بیچاره و قابل ترحم اند کسانی که خودشان را از این همه خوبی و لذت محروم میکنند.
خب این انتخابات هم به خیر و خوشی تمام شد. و مردم ما دوباره ثابت کردند با وجود تمام مشکلات ریز و درشتی که دارند حاضر نیستند کشورشان را به بدخواهان بفروشند و پشت این حکومت و نظام ایستاده اند و برای سربلندی آن حاضرند هر کاری انجام دهند...
( چقدر مثل خبرنگارها و اخبارگوها حرف زدم.)
دیروز صبح اول وقت رفتیم برای رای دادن. خلوت بود ولی هر وقت تا دوازده شب تلویزیون را تماشا میکردیم ، مردم هنوز پای صندوق ها بودند... نمیدانم اینها از صبح کجا بودند که ساعت 12 شب برای رای دادن آمده بودند... دوست داشتم دوباره و چند باره بروم، وقتی میدانستم هر رای میتواند نه یک مشت که یک گلوله باشد در سینه دشمنان قسم خورده کشورم، دوست داشتم هزاران بار میتوانستم بروم و رای دهم. ...
در مثل مناقشه نیست ولی یاد جملات معروف یاران امام حسین در شب عاشورا میافتادم که خطاب به حضرت گفتند ای کاش میتوانستیم هزاران بار در راهت کشته شویم و دوباره زنده شویم و دوباره بمیریم...
به قول دوستان رای که چیزی نیست برای امنیت و سربلندی و پیشرفت کشورمان حاضریم سر بدهیم، جمله ای که مدافعان حرم این را در عمل ثابت کردند... و به فرموده حاج قاسم بدانیم که این کشور حرم اهل بیت است و باید از آن دفاع کنیم، ما برای نان و بزرگ شدن سفره هایمان انقلاب نکردیم که الان برای کوچک شدن آن به این حکومت و نظام پشت کنیم.
،...آرمان و هدف ملت ما ایجاد تمدن بزرگ اسلامی در جهان به رهبری امام زمان مان است، ولا غیر...
دیروز در مدرسه با بچه ها ی کلاس در مورد انتخابات صحبت کردیم. به نظرم خیلی بحث مفید و جذابی بود. ابتدا بعضی از بچه ها مخالف بحث سیاسی بودند و میگفتند به درد سن ما نمیخورد ولی به مرور خیلی ها وارد گفت و گو شدند.
ابتدا از بچه ها خواستم کسانی که خانواده هایشان مخالف شرکت در انتخابات هستند دلایلشان را بگویند...
همان دلایل تکراری را گفتند که همه میدانیم.....
بد قولی مسئولان،. بی اعتمادی،. اختلاسها، وضعیت اقتصادی مردم،. بی تأثیر بودن رأی ها،. و...
بعد از کلی گفت و گو یکی از بچه ها گفت اصلا خیلی از مردم ناراضی اند چرا حکومت عوض نمیشود چرا برای تغییر حکومت، انتخابات انجام نمیشود.
گفتم اولا این که هیچ جای دنیا هیچ وقت هیچ حکومتی برای از بین بردن خودش رفراندوم برگزار نمیکند. این یعنی خودزنی و ایجاد هرج و مرج و...
دوم این که برای تغییر، مثل انقلاب ایران باید اکثریت مردم اعتراض کنند، اعتصاب کنند، بریزند توی خیابان به رهبری هر کس قبول دارند تا دوباره انقلابی صورت بگیرد و حکومت عوض شود.
یکی از بچه ها گفت، خب معترضان را میگیرند،. زندان میکنند،. شکنجه میکنند،. می کشند و..
گفتم خب کاملا طبیعی است انقلاب کردن هزینه دارد مگر برای انقلاب سال 57 مردم ما کم هزینه دادند، اینهمه شهید شدند ،. شکنجه شدند، زندان رفتند....15 سال به رهبری امام تلاش کردند تا انقلاب شد.
شما هم اگر چنین افراد پای کاری دارید بسم الله... انقلاب کنید...
یکی گفت شاه خودش دید مردم قبولش ندارند رفت...
گفتم نه عزیزم دید مردم قبولش ندارند از ترس جانش فرار کرد و به اندازه سالها راحت زندگی کردن در خارج از کشور برای خودش و فرزندانش از بیت المال این مملکت دزدید و برد.
ای کاش جوان هایمان بیشتر تاریخ بخوانند و بیشتر فکر کنند تا پاسخ درستی برای سوال هایشان پیدا کنند.
شب نیمه شعبان برای انجام کاری از خانه بیرون آمدم ، سر خیابان، آقایی مشغول پوشاندن پلاک عقب ماشینش بود ظاهرا تصمیم داشت وارد خیابانی بشود که دوربین طرح ترافیک داشت و نمیخواست شماره اش دیده و جریمه شود. البته همه ما بارها شاهد این صحنه بوده ایم ...
در میدان موکب های زیادی مشغول پذیرایی از مردم بودند، بیشتر مردم ظرف های یک بار مصرفی را که استفاده میکردند با نهایت بی توجهی به کناری از خیابان و پیاده رو می انداختند.... صحنه ای که همه ما بارها شاهد آن بوده ایم....
اینها نمونه ای از بی قانونی و بی انضباطی و رعایت نکردن حقوق دیگران است،...گرانفروشی، کم فروشی، سرعت و سبقت غیر مجاز،. ورود ممنوع،. پارک ممنوع، بی حجابی،. و.... صدها مورد دیگر...
بعد که نوبت شرکت در انتخابات و عملکرد مدیران و نمایندگان میشود همه ما ، دم از قانون و نظم و رعایت حقوق و عدالت اجتماعی میزنیم.
یکی نیست به ما بگوید همین مدیران و نمایندگان هم که دائم از آنها ایراد میگیریم و نسبت به عملکرد آنها انتقاد داریم و کاملا به حق هم است ، یکی از همین مردم هستند، از کشور یا کره ی دیگری که نیامده اند،. توسط خود ما هم که انتخاب میشوند ، پس نباید توقع یک انسان بی عیب و گناه و قدیس هم از آنها داشته باشیم.. .. و موقعی کشورمان درست میشود و همه چیز گل و بلبل خواهد شد که تک تک مان درست و به وظیفه مان عمل کنیم.
در دوران دانشگاه یک درس عمومی داشتیم با عنوان انقلاب و ریشه ها..نمیدانم الان هم جز دروس دانشگاهی هست یا نه؟ . در این درس در مورد شرایط تاریخی و سیاسی و علل ایجاد انقلاب اسلامی ایران صحبت میشد و یک کتاب نچسب هم استاد نچسب تر از آن به ما معرفی کرده بود.
راستش را بخواهید خیلی مطالب کتاب برایم جالب نبود و احساس میکردم یک سری مطالب تئوری خشک و نامفهوم را برای امتحان باید حفظ کنم و به طور یقین بعد از امتحان همه را فراموش میکنم..
تصمیم گرفتم در مورد حکومت پهلوی بیشتر بدانم و بخوانم ، برای این منظور به سراغ کتابهای خاطرات خاندان پهلوی رفتم...
از جمله کتابهایی که خواندم کتاب دو جلدی خاطرات فرح دیبا با عنوان «دختر یتیم » ، کتاب «دخترم فرح» نوشته مادر فرح، کتاب خاطرات اردشیر زاهدی، خاطرات علم ، کتاب خاطرات سفیر انگلستان در ایران، آنتونی پارسونز، خاطرات شعبان جعفری،. خاطرات اشرف، کتاب پاسخ به تاریخ محمدرضا شاه .
اکثر این کتابها در خارج از کشور نوشته شده و بعدا در ایران باز نشر شده است.
نظر خاندان پهلوی نسبت به هم و افشاگریهای که در مورد هم در این کتابها نوشته اند، از مال اندوزی و سوء استفاده از مقام شان گرفته تا بی بند و باریها و جنایت هایی که نسبت به همدیگر انجام داده اند ...
. از عدم آگاهی و شناخت مردم نسبت به سران مملکت و برگزار نشدن انتخابات گرفته تا انتصاب و انتخاب و تغییر وزرا و نمایندگان با نظر سفیران آمریکا و دیگر کشورها...
از اختلاف طبقاتی وحشتناک بین مردم و سران حکومت تا سرکوب کردن مخالفان سیاسی و اجتماعی به طور علنی و بسیار گسترده توسط نهاد هایی مثل ساواک و غیره.
خواندن و شنیدن همه این ها از زبان خود پهلوی ها و افراد وابسته به آنها برایم بسیار جالب بود....
اگر معتقدید الان هم همه این مشکلات هست به شما پیشنهاد میکنم لا اقل چند جلد از این کتابها را از کتاب خانه عمومی محله تان امانت بگیرید و بخوانید تا متوجه شوید ،. الان هم هست ولی تفاوت آن، از زمین تا آسمان است.
مدتی ست در قالب یک کار فرهنگی با عده ای از دوستان در مورد انتخابات با برخی از مردم بحث و گفت و گو میکنیم، علت شرکت کردن یا نکردنشان را میپرسیم..
نظراتشان گاها جالب و قابل تامل است.
دیروز با خانم محترمی صحبت میکردم با عصبانیت گفت این بار دیگر شرکت نمیکنم... پرسیدم چرا!؟
گفت، « من دفعه قبل به آقای رئیسی رای دادم و با عملکرد این یک سال شان دیگر کلا نا امید شدم.» ...
بر خلاف بسیاری از مردم که دغدغه شان مسائل و مشکلات اقتصادی است.، این خانم از اوضاع فرهنگی جامعه شاکی بود. خودش مانتویی بود و ظاهر کاملا معمولی داشت ولی میگفت، « چرا دولت جلوی این همه بی بند و باری را نمیگیرد، ما این همه شهید ندادیم که الان اوضاع جامعه مان اینطور باشد.»
گفتم، « خب صحبت های شما کاملا درست ... حالا که دولت به هر دلیلی وظیفه اش را به درستی انجام نمیدهد، ما هم نباید به وظیفه مان عمل کنیم؟! مگر نه اینکه شهدا این انقلاب و نظام را امانت به ما سپردند،؟.
مگر شما از دست این افراد بی بند وبار شاکی نیستید ؟ خب با رای ندادن تان شما هم جزء گروه و دسته آنها محسوب شده و با اکثر آنها هم رای میشوید که معتقدند نباید در انتخابات شرکت کنیم به نشانه اعتراض!
در ثانی شما چه نظر و پیشنهادی برای مقابله با این افراد دارید؟ دولت و حکومت چگونه میتواند جلوی بی بند و باری آنها را بگیرد اگر با فشار باشد که دوباره غائله سال پیش رقم میخورد و اگر با کار فرهنگی باشد که نیاز به زمان زیادی داریم تا اثر کند....»
سکوت کرد ، پاسخی نداشت ، ولی فکر میکنم نظرش تغییر کرد...
امروز نیمه شعبان بود. روز تولد امام زمان. باز بدون حضور خودش جشن گرفتیم. من اصلا فلسفه این شادی ها را نمیفهمم چیست؟
امام مان غایب است و علت غیبتش عدم آمادگی ماست که ادعا میکنیم شیعه و پیرو او هستیم و شاید منتظرش و بعد با کمال پررویی در نبودش برایش جشن تولد میگیریم....!
بعضیها به این نظر من خورده میگیرند که باید به فرموده اهل بیت در شادی شان شاد باشیم...
دیشب پای صحبت های استاد شجاعی بودیم. ایشان هم همین اعتقاد را داشتند...
خوشحال شدم که در این مورد نظرم درست بوده..
ایشان معتقدند که دعای ما برای فرج امام از روی سیری است ،. هنوز اضطراری احساس نمیکنیم و برای ظهورش احساس نیازی نداریم و لحظه شماری نمیکنیم.
نمیدانیم که چقدر حضرت منتظر ظهور است و منتظر ما که آمادگی خودمان را برای حضورش اثبات کنیم.
او میداند که آمد نش چقدر حال ما و دنیا را خوب میکند ولی ما نمیدانیم چون به این زندگی بخور و بخواب مان خو کرده ایم و نمیخواهیم برنامه های مزخرفمان بهم بریزد و شاید حتی در ته ته دلمان نگرانیم از آمدنش...
شاید تنها کسانی که در زمانه ما به این اضطرار رسیده اند و منتظر واقعی او هستند مردم مظلوم غزه باشند.... آنها معنی واقعی نا امنی، بی پناهی، ظلم و بی کسی را میدانند . ،.
چند روز پیش با خانم محترمی صحبت میکردم. معتقد بود فضای سیاسی کشور خیلی بسته است و اگر حکومت کار فرهنگی درستی میکرد الان مشکلی به نام بد حجابی نداشتیم. خودش ظاهر و پوشش چندان موجهی نداشت ولی از بی حجابی و پو شش های زننده هم ناراحت بود. دائم از مسئولین و مدیران ارشد بد میگفت و گاهی نسبت به رضا پهلوی و فرح ابراز ارادت میکرد و میگفت رضا شاه روحت شاد...گفتم به نظر شما رضا پهلوی برای حکومت بر ایران مناسب است؟ گفت نه اصلا...
پرسیدم شما زمان انقلاب کودک بودید، حکومت پهلوی را ندیدید،. کتابهایی که خاندان پهلوی در قالب خاطرات و زندگینامه نوشته اند را خواندهاید؟ گفت نه تا حدودی ولی چیزهایی شنیده ام از آن دوران...
نمیدانم قضیه کشف حجاب و بگیر ببند رضا شاه را با حجاب اجباری (به قول او) الان چگونه مقایسه میکرد.؟!
میگفت از سادات است و ارادت خاصی نسبت به ائمه داشت و معتقد بود اوضاع دنیا فقط زمانی درست میشود که امام زمان ظهور کند.
میگفت شرایط اقتصادی مردم خیلی بد است چرا با این وجود، حکومت به مردم کشورهای دیگر کمک میکند؟! چرا که « چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.» در عین حال خودش را حامی حیوانات میدانست و عضو NGO های حمایت از حیوانات معرفی کرد که برای جراحی و تهیه غذابرای آنها همکاری میکرد.... دائم از احترام و محبت به همنوعان هم میگفت.
گفتم یعنی کمک به انسانهای دیگر از کمک به حیوانات اهمیت کمتری دارد؟!
خلاصه این که معجونی بود برای خودش.!!
الان درصد زیادی از مردم ما از این دست هستند اصلا فازشان معلوم نیست. وقتی با آنها صحبت میکنی سرگیجه میگیری و ترجیح میدهی هر چه میگویند سکوت و تایید کنی.
پسر عموی من سالهاست در سیاتل آمریکا زندگی میکند. تقریبا چهل سال پیش ، در حدود سن بیست سالگی مهاجرت کرد . هرکس در مورد علت رفتنش، چیزی میگوید. خیلی هم مهم نیست. ظاهرا کار و بارش خوب است و زندگی خوبی دارد... سالها پیش در آستانه چهل سالگی ، یک دختر ایرانی برایش گرفتند و برایش فرستادند،. خواهر برادرهایش که خیلی از حال و روزش تعریف میکنند. این اواخر، تقریبا سالی یک بار برای انجام کارهای دندانپزشکی اش به ایران میآید، میگوید هزینه های دندانپزشکی آنجا بسیار زیاد است..
نمیدانم این احساس من درست است یا نه؟! غم عجیبی در چشمانش دیده میشود.. ندیده ام از ته دل بخندد... دلم برایش میسوزد، دوران جوانی اش را تک و تنها در کشور غریب، آن طرف دنیا گذرانده است، اوایل، پنج شش سال یک بار به ایران میآمد و تقریبا در هیچ یک از مراسم غم و شادی خانواده ی پر جمعیتشان شرکت نکرده است. وقتی مادرش فوت کرد برای مراسم چهلمش خودش را رساند...
با خودم میگویم دو روز زندگی دنیا که با چشم بهم زدنی میگذرد ارزش اینهمه غربت و تنهایی را دارد؟!
خدا رحمت کند پدر بزرگم را همیشه میگفت «آدم یک لقمه نون و ماست بخورد ولی با دل خوش بهتر از هر چیزی ست.»
دیروز به اتفاق بعضی از دوستان به منزل خانواده یکی از شهدای دوران انقلاب در محله مان رفتیم. شهید رضا آسوده که در سن هفده سالگی در حادثه هفده شهریور در حوالی میدان شهدا با ضرب گلوله به شهادت رسیده است. پدر و مادر شهید در قید حیات نبودند و ما با خواهرانشان صحبت کردیم. خواهر بزرگشان از آن روز برایمان تعریف کردند که وقتی به بیمارستان رفتند تا برادرشان را ببینند به این شرط اجازه دادندکه پولی را بابت حق تیر به حکومت باید بدهند! . و به این شرط جنازه را تحویل دادند که هیچ کس جز پدر و مادرنباید در تشییع شرکت کنند و هیچ مراسمی در منزل نباید به عنوان ختم و عزا برگزار شود..... در اوج غربت...
خواهر شهید از مردم گله داشت که چرا قدر این همه امنیت و آسایش را نمیدانند امنیتی که به بهای خون عزیزانمان به دست آورده ایم ، او میگفت من از اول انقلاب در بدترین شرایط در تمام انتخابات و راهپیماییها شرکت کرده ام و به اطرافیانم هم توصیه میکنم چون ما قبل از انقلاب را دیده ایم و میدانیم هر چقدر هم شرایط اقتصادی الان سخت باشد به پای مشکلاتی که آن زمان داشتیم نمیرسد. و از خاطرات و سختیهایشان برایمان تعریف میکرد.
چقدر شهدای انقلاب و قبل از آن مظلوم هستند... چقدر پدر و مادرهایشان غریب اند.... چقدر به گردن ما حق دارند و چقدر ما غافلیم.