امروز تصمیم گرفتیم با چند نفر از دوستان به فرودگاه امام برویم. به استقبال یکی از رهبران بزرگ جهان اسلام، یکی از بهترین شاگردان مکتب امام خمینی ،. یکی از شیعیان واقعی امیرالمؤمنین، یکی از منتظران حقیقی امام زمان و از همه مهمتر پدر مجاهدی که شش فرزندش در راه اسلام شهید شدند...
چقدر خودم را در برابر چنین افرادی کوچک و حقیر میبینم... تفاوت از زمین تا آسمان..
شیخ ابراهیم زکزاکی و همسر محترمشان به ایران آمدند...
خدا را شکر که جمعیت انبوهی برای استقبال به فرودگاه آمده بودند و در بین جمعیت، عده زیادی از مردم نیجریه که احتمالا در ایران مشغول تحصیل و زندگی هستند هم دیده میشدند ... بعد از ورود با کمال تواضع و احترام مقابل جمعیت ایستادند و از حضور و استقبال مردم تشکر و قدردانی کردند... و سخنرانی کوتاهی ایراد فرمودند و اشاره کردند به این موضوع که همگی ما برای امتحان و آزمایش به دنیا آمده ایم و تلاش کنیم از امتحانات سربلند بیرون برویم.... خدا حفظشان کند.
حدود هفتاد سال پیش یک عده آدم پولدار و صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی تصمیم میگیرند به یکی از خوش آب و هوا ترین مناطق غرب آسیا کوچ کنند و برای خودشان سرزمین جدیدی بسازند، در ابتدا زمینهای آنجا را میخرند و به مرور که تعدادشان بیشتر میشود تلاش میکنند با زور ساکنان اصلی آنجا را بیرون کنند و خودشان را صاحب آنجا میدانند و حتی نام سرزمین را تغییر میدهند...
به مرور که ساکنان اصلی آنجا متوجه میشوند، اینها چه برنامه و نقشه ای برایشان کشیده اند، مقاومت میکنن و بدون هیچ سلاح و قدرت نظامی و سیاسی تلاش میکنند تا حقشان را پس بگیرند.
آنها هم با انواع سلاح شروع میکنند به مبارزه و نابودی ساکنان اصلی آنجا، زنان و کودکان را در جلوی چشمان تمام مدعیان حقوق بشر میکشند و....
در سکوت و خفقان تمام مدعیان حقوق بشر...
الان بعد از هفتاد سال که ساکنان اصلی سرزمین متوجه شده اند که چگونه باید با اشغالگری آنها مبارزه کنند و آنها را از سرزمینشان بیرون کنند.... همه کسانی که تا الان ساکت بودند، یادشان آمد که باید از حق مظلوم دفاع کرد و کشتار کار بدی است و صلح بهتر از جنگ و خونریزی است. و....
در پیرو پست قبلی ، در مورد همان مشکلی که در مدرسه دخترم بود مراجعه کردم بخش شکایات و بازرسی آموزش، و پرورش منطقه.... جلوی من تماس گرفتند با مدیر و تذکر دادند... باور کنید از تعجب نمیدانستم چه کنم... آخر مگر مدیر مدرسه این معلم را از جیبش در آورده که به او تذکر میدهید... ایراد و اعتراض اصلی متوجه خود آموزش و پرورش است که چنین معلم هایی را به مدارس میفرستد....
چشمتان روز بد نبیند، امروز که در مورد موضوعی مراجعه کردم مدرسه و خیلی محترمانه با مدیر در مورد آن صحبت کردم، با عصبانیت تمام مرا فضول و متهم به دخالت خواند و اینکه خودش با سی سال سابقه بهتر میداند چه کار کند و من هم در بهت و حیرت که احتمالا از انتقاد و شکایت من خبری به او رسیده، دست از پا درازتر برگشتم، خسته و نالان.... و نگران دخترم که به دست چه مدیر و مدرسه ای سپرده ایم!!
نمیدانم چرا ولی ناخودآگاه به یاد مظلومیت پیامبران مخصوصا حضرت محمد «ص» افتادم که برای هدایت قوم جاهل و کافر و مشرک زمانشان چه مصیبتها که نکشیدند ....
ما که همه مسلمانیم و یک خدا و کتاب و دین داریم اینهمه با هم نامهربانی میکنیم... و کوچکترین عقیده و نظر مخالف و انتقادی را رد میکنیم و نمیپذیریم.
حالا میفهمم چرا اینقدر صلوات فرستادن اجر و ثواب دارد.... اگرچه ذره ای از تلاشهای دلسوزانه پیامبر را برای هدایت مردم جبران نمیکند.
شنیده اید «چاقو بزنید به طرف خونش در نمیاد» من امروز مصداق این ضرب المثل شدم.
برای کاری رفته بودم دبیرستان دخترم، یک خانم جوان حدود بیست و چند ساله را در راهرو مدرسه دیدم با ناخن های کاشته با لاک صورتی !...
از خدمتگزار مدرسه پرسیدم ای خانم معلم است یا دانش آموز؟! البته که از ظاهرش مشخص بود دانش آموز نیست .
گفت معلم... پرسیدم پس چرا لاک زده؟ مگر ممنوع نیست؟،
گفت چرا ولی ایشون مشکل روحی روانی دارند.، چون ناخن هایشان را میجویدند ناچار شدند ناخن بکارند....
به حق چیزهای ندیده و نشنیده.... واقعا دوره آخر الزمان شده.
عذر بدتر از گناه که میگویند یعنی همین... بیجا کرده مشکل روحی روانی دارد معلم شده.. اول باید برود مشکلش را حل کند بعد بیاید به بچه های مردم درس بدهد...
و وحشتناکتراین که کاشف به عمل آمد خانم مذکور درس « قرآن» و « تفکر و سبک زندگی» تدریس میکنند!!!
با این اوضاع آموزش و پرورش ، فهمیدم چرا اوضاع فرهنگی جامعه ما این است.... فقط خدا به فریاد ما و بچه هایمان برسد....
چند روز پیش یکی از همسایه هایمان به منزل ما آمده بود. خانم موجهی هستند و تا جایی که من میدانم اهل نماز و روزه...
متاسفانه ناخن کاشته بودند... هر چه خواستم به او بگویم ناخن کاشته برای وضو و غسل مشکل ایجاد میکند نتوانستم... بعد که از منزل ما رفت پیامکی به او دادم و نوشتم من معمولا به خانمهای کوچه خیابان امر و نهی نمیکنم ( متاسفانه) ولی چون میدانم شما اهل نماز و طهارت هستید و ممکن است حکم شرعی آن را ندانید لازم دانستم به شما بگویم ناخن کاشته برای وضو و غسل مشکل ایجاد میکند. مرا ببخشید قصد جسارت و دخالت نداشتم.... او هم با احترام جواب مرا دادند و خدا رو شکر دفعه بعد که او را دیدم متوجه شدم ناخن هایش را برداشته بود...
خودمانیم مساله طهارت به کنار، من نمیدانم چکونه با این ناخن های بلند میتوانند کار انجام دهند؟ ظرف بشویند، بدنشان را نظافت کنند و بخارانند؟ و....
آخر زیبایی به چه قیمتی؟! زجر کشیدن در دنیا و آخرت.!!
بماند که بعضیها مثل همسر من معتقدند ناخنهای بلند و لاک زده نه تنها زیبا نیست بلکه آنها را شبیه جادوگران میکند.
باور کنید اگر با چشمان خودم نمیدیدم هیچ وقت نمیگفتم.
در شبستان حضرت فاطمه بودیم در چند قدمی حرم مطهر امیرالمؤمنین، چند روز مانده تا اربعین.... یک مادر و دو دختر تازه از راه رسیدند، با توجه به لهجه شان اصفهانی بودند.
هنوز به طور کامل بار و بنه شان را پهن نکرده بودند که هر دو دختر که حدودا بیست ساله بودند، کیف های لوازم آرایش شان را باز کردند و شروع کردند به آرایش خودشان و مادر شان! باور کنید بیشتر از هفت قلم آرایش کردند، آرایشی که امثال من در مجالس عروسی هم نمیکنیم...
چند باری خواستم جلو برو م و بگویم دختران خوب ! به نظر شما اینجا و این زمان، اینهمه آرایش چه لزومی دار د؟!شما با این ناخن های کاشته چگونه میخواهید با طهارت وارد حرم حضرت بشوید؟
و با خودم گفتم تو را چه به این نصایح؟ یکی باید پیدا شود خودت را نصیحت کند، اینها اگر ظاهرشان مناسب نیست ، تو که از باطن خودت بیشتر آگاهی که چه خبر است.... حتمأ دلیلی داشته که امثال تو و اینها با این همه گیر و گرفتاری رفتاری و اخلاقی دعوت شده اید، شاید قرار است هر چه آدم درب و داغان است به این سفر بیاید تا شاید راه را پیدا کند، باور کنید از ته قلبم میگویم اگر اقرار به گناه، مذموم نبود، از خودم میگفتم تا مطمئن شوید آنچه میگویم جز حقیقت نیست...
بعد از سالها انتظار، بالاخره امسال عازم سفر اربعین شدم و هنوز در شوک آن هستم.... اشتباه نکنید من مثل خیلی ها که از پذیرایی و سخاوت مردم عراق و جمعیت میلیونی و دلدادگی مردم و شور و هیجان مراسم عزاداری در این ایام شوکه میشوند نمیگویم ...
من درقبل و در حین سفر و حتی بعد از آن دائم به این فکر میکردم که چرا زیارت اربعین جزء علائم شیعیان شمرده شده.؟
وقتی می دیدم که گرما و تشنگی گاهی طاقت مردم را کم میکند به طوری که با همسفرانشان تندی میکنند ... سر جای خواب و در صف غذا، با هم جر و بحث میکنند.... بعضیها با مردم عراق در موکبها بر سر نظافت و مسائل دیگر دعوا میکنند و خودشان را محق میدانند و رعایت میزبانی آنها را نمیکنند.... به راحتی غذاهای نذری را نیم خورده میکنند و دور میریزند ... جاده ها و خیابانها و کنار موکب ها را تبدیل به زباله دان می کنند و نظافت را رعایت نمیکنند....
با خودم میگویم آیا واقعا مردم امادگی یک زندگی اجتماعی متمدنانه بزرگ و جهانی را دارند!؟... .
هم فهمیدم و هم نفهمیدم... سختیهای این سفر به ما میفهماند که چند مرده حلاجیم و آیا واقعا آماده ظهور و قیام امام زمان هستیم یا نه؟ بسیاری از ما هنوز درگیر مسائل پیش پاافتاده زندگی هستیم و نمیتوانیم به مسائل متعالی تر فکر کنیم.
امروز وقتی در شبکه های اجتماعی تصاویر و عکس های استقبال مردم ایران از رونالدو را دیدم یاد آخرین روز مدرسه افتادم. چند ماه پیش وقتی روز آخرکلاس از بچه ها پرسیدم میخواهید چه کاره شوید تقریبا هشتاد درصد بچه ها گفتند میخواهیم فوتبالیست شویم، ده درصد پلیس و تعداد کمی دکتر یا مهندس...
زمان ما که از هر بچه ای میپرسیدند میخواهد چه کاره شود همه میگفتند دکتر یا مهندس..... این شده اوضاع جامعه امروز ما،!
خدا به فریاد مان برسد چند سال دیگر....
اصلا نمیتوانم احساس این جوانها را درک کنم که دنبال ماشین رونالدو میدویدند و یا بیرون هتلش جمع شده بودند مطمئنم خود رونالدو هم از رفتار آنها تعجب کرده چون فکر کنم هم وطنان خودش اینقدر سر و دست بر ایش نمی شکنندکه مردم کشور ما...
فکر کنم نا امیدتر از اهالی فرهنگ،. براندازهای حکومت بودند که جمعیت طرفداران رونالدو بیشتر از طرفداران آنها بودند.
وقتی گفتم درصد بالایی از خانم های بی حجاب مشکلات روانی دارند و نیاز به درمان !.. عده ای گفتند اینطور ها هم نیست.
باور کنید هست..
دیروز توی مترو سوار واگن خانم ها شدم ، عده ای معترض بودند که چرا آقایان وارد واگن خانمها میشوند و در مورد این موضوع باهم بحث میکردند که کار درستی هست یا نه؟
من هم از فرصت استفاده کردم و بدون این که به شخص خاصی اشاره کنم با صدای بلند گفتم وقتی ما خانمها برای خودمان احترام و شخصیت قائل نیستیم و با هر پوششش نامناسبی بیرون میآییم و خودمان را در معرض هر نگاه پاک و ناپاکی قرار میدهیم و حقوق مان را نادیده میگیریم نباید هم انتظار داشته باشیم مردان به حقوق ما احترام بگذارند...
جاتون خالی، فقط کار یه گیس و گیس کشی نرسید... یک عده انگار منتظر بودند بحث حجاب و پو شش پیش بیاید تا پای هر موضوعی را وسط بکشند... آخوندهایی که فلان کار را میکنند، معاون فلان وزیر که چه کارها میکند ، از هر گوشه ای هر کسی چیزی میگفت ، یکی هم دائم داد میزد برو گمشو بیرون. بیرونش کنید از واگن.... خدا رحم کرد ایستگاه بعد باید پیاده میشدم وگرنه حتما جلوی پسرم بلایی سرم میآوردند... متاسفانه به خودشان اجازه میدادند هر حرف زشت و رکیکی بزنند و وقتی بهشان اعتراض کردم جلوی این پسر بچه هر حرفی نزنید گفتند میخواستی پسرت را به واگن خانم ها نیاوری...
باور کنید احساس میکردم وارد بخش اعصاب و روان یک بیمارستان شده ام و حسی را داشتم که سالها پیش در بیمارستان روان کارآموز بودم .
ولی خوشحال بودم حر فم را بالاخره زدم و موقع بیرون رفتن گفتم هر طور که میخواهید بپوشید و بگردید خودتان بیشتر از همه ضرر میکنید ...
امروز صبح رفتم نان بخرم.. در صف نانوایی دو خانم داشتند بحث میکردند. یکی از خانمها ظاهرادر مترو دستفروش بود و از اوضاع اقتصادی و گرانی و اجاره خانه های بالا مینالید و مطابق معمول حکومت و آخوندها را نفرین میکرد. خانم دیگر معتقد بود همه آخوندها که بد نیستند و ما هر چه داریم از صدقه سر علماست..و امثال شما بیجا کردید از شهرستان مهاجرت کردید تهران و از گرانی اجاره خانه هم مینالید... در شهر خودتان که هزینه ها کمتر است دنبال کار باشید.
البته که همه ما میدانیم وضعیت اقتصادی مان خراب است...
بسیاری از مردم از نبود کار یا برای اینکه از کار سخت کشاورزی در شهر و روستا نجات پیدا کنند به تهران مهاجرت میکنند و با شغلهای کاذبی مثل دستفروشی اموراتشان میگذرد.
ولی قبول کنیم مردم خودشان هم 50 درصد مقصرند...
من خودم بارها دیده ام خانمهای دستفروشی که با انواع آرایشهای و جراحیهای زیبایی مشغولند. خب اگر اوضاع اقتصادی بد است این کار ها برای چیست.؟ شما اگر بدبختید و از گرانی مینالید پس این همه هزینه برای چیست؟
و دوم اینکه هر وقت کم میآوریم تمام کاسه کوزه ها را سر آخوندهای بیچاره میشکنیم. باور کنید همانطور که همه مسئولین بد نیستند همه آخوندها هم بد نیستند. ما اگر اندک دین و ایمانی برایمان مانده به سبب وجود پر خیر و برکت بعضی از علما است. نباید ناشکری کنیم تا مملکتمان مثل عراق و سوریه و افغانستان نشود... همین توسل و عزاداری هایی که در ایام محرم به راحتی داریم ، اگر امثال این علما و روحانیون مهذب نبودند نداشتیم.