چند هفته ای هست که لس آنجلس در حال سوختن است ...هالیوود باید از این حادثه یک فیلم مستند بسازد ، مستندی که دروغ بودن تمام فیلم هایش را ثابت میکند ....آتشی که قدرت پوشالی آمریکا را فرو ریخت .، .کدخدایی که در فیلمهایش خود را منجی مردم جهان معرفی میکند الان نمیتواند جان مردم خودش را هم نجات دهد .
هر چند اگر چنین آتشی در هر جای دیگری از جهان بود باز هم شاید قابل کنترل نبود ...ولی مهم این است اگر این حادثه در ایران رخ میداد ، گوش همه مردم دنیا را کر میکردند که ای وای از این همه عقب افتادگی ، اگر ایران به کشورهایی مثل سوریه و لبنان و فلسطین کمک نمیکرد پول کافی برای خرید تجهیزات آتش نشانی داشت ، ...از بس که گفتیم مرگ بر آمریکا ، خودمان گرفتار عذاب الهی شدیم و چه و چه .....
ولی مطمئن هستم اگر چه درست نیست ولی خیلی ها از این حادثه از ته دلشان خوشحال شدند .
نه به خاطر مردم آمریکا ، بلکه به خاطر نقش مهمی که دولت آمریکا در کشتار مردم بیگناه غزه دارد ....بمبها و تجهیزاتی که به رژیم کودک کش صهیونی داد آتش شد به به جان مردم خودش افتاد ....
این تازه اول ماحراست .
دوست نه چندان نکته سنجی در پیرو پست قبلی پرسیده بود در انقلاب سال ۵۷هم نظرتان همین است ! حاکم بد بهتر از بی حاکمی است یا قانون بد بهتر از بی قانونی ؟
الان ما حاکم و قانون نداریم آیا ؟!
خودتان قضاوت کنید ....این که مردم یک کشوری تحت رهبری یک فرد عالم و آگاه به مسایل سیاسی ، پانزده سال تلاش کنند ، یک حاکم و فرمانروای دیکتاتور و نادان که تحت سلطه و فرمان همه جانبه بیگانگان است را سرنگون کنند و به جای قوانین ناعادلانه ای مثل کاپیتولاسیون ، قوانین اسلام را حاکم بر جامعه خود کنند و خودشان را از زیر یوغ استعمارگران نجات دهند و به معنای واقعی کلمه انقلاب کنند قابل مقایسه هستند با یک مشت افراد مسلح از ملیت های مختلف به رهبری یک جوان معلوم الحال تشنه مقام و قدرت که روزی سرباز گروه جنایتکار داعش بوده و به راحتی مردم سرزمینش را با دست خودش ، فقط به جرم هم مسلک نبودن سر میبریده ؟ و الان به راحتی اجازه میدهند تا سربازان اسراییل و آمریکا نه تنها خاک کشورش را بین خودشان تقسیم کنند بلکه منابع معنوی و مادی شأن را نابود کنند .، زیر ساخت هایی که نفعش به همه مردم میرسد نابود کنند و دانشمندانش را ترور کنند ! .
..چقدر درست میگویند که ما در حال یک جنگ تمام عیار ترکیبی و شناختی هستیم .
امیر المومنین میفرماید تاریخ بخوانید زیرا تاریخ تکرار میشود ....
ای کاش کمی تاریخ بخوانیم ، تا عبرت بگیریم و از خواب بیدار شویم ..
تا یک روز با لگد چکمه دشمن از خواب بیدار نشویم .
شاید خیلی ها مثل من هنوز در شوک سقوط دولت سوریه هستند . ...
این که فلسطین بعد از هفتاد سال هنوز به طور کامل در تصرف اسراییل در نیامده .کشوری که نه ارتش دارد نه دولت نه ثروت و نه جایگاه سیاسی ولی سوریه با داشتن همه اینها در عرض دوازده روز سقوط کرد ...
علتش چه میتواند باشد جز مقاومت ؟
همان مقاومتی که در غرب آسیا تمام معادلات استعمارگران را بهم ریخته .!
میگویند اسد دیکتاتور بود ، مردمش ناراضی بودند ، مشکلات اقتصادی زیاد سبب نارضایتی آنها شده بود ...همه را قبول داریم ولی باید این را هم بدانیم حاکم بد و دیکتاتور بهتر از بی حاکم ی و بی صاحب بودن یک مملکت است ...قانون بد بهتر از بی قانونی و هرج و مرج است ...چون در این صورت در هر گوشه ای کفتارها مشغول تکه تکه کردن سرزمینت خواهند بود .. جولانی ازیک طرف ، ترکیه از بالا ، کردها از شرق و اسراییل از جنوب و غرب ...
و تو چه میدانی اسراییل چیست و چه میکند ؟ الان مشغول بمباران تمام زیر ساخت های سوریه است و ترور دانشمندانش تا دوباره نتواند عرض اندام کند.... تا از ساقط شدنش مطمین شود ... تا دوباره جرات نکند قیام کند ...و هیچ حکومتی نتواند در این سرزمین کار کند ... به دست مردم سلاح میدهد تا به جان همدیگر بیفتند و با یک جنگ داخلی بتواند کارنیمه تمامش را تمام کند ...همان کاری که با لیبی کردند بعد از سرنگونی قزافی ....و این خاصیت استعمارگران است .تا در روز روشن منابع یک کشور را بدزدند و هیچ کس نتواند اعتراضی کند .همان کاری که بعد از انقلاب نتوانستند در ایران انجام دهند و هنوز بعد از چهل سال از این بابت عصبانی هستند .
باز بپرسید چرا میگوییم «مرگ بر آمریکا » ٕٕ؟!
خب خدا رو شکر ، بعد از بیش از یک سال یا بهتر بگویم بیش از هفتاد سال ، بالاخره دادگاه بینالمللی لاحه، رأی به جنایتکار بودن سران اسرائیل داد و حکم دستگیری آنها را صادر کرد .
ولی عجیب این که با وجود قبول این حکم از سوی بسیاری از کشور ها حتی کشورهای اروپایی ، آمریکا حکم را نپذیرفت و اعلام کرد ممکن است چنین حکمی ،سبب تحریم سران دادگاه لاحه شود .
بعد ، عده ای از ما از چنین کشوری انتظار داریم به تعهداتش پایبند باشد ، کشوری که هیچ کدام از قوانین بین المللی را اگر به ضرر خود یا هم پیمانانش باشد ، قبول نمیکند یا حتی در جلسات شورای امنیت هم از حق وتوی نا عادلانه اش برای رد آنها استفاده میکند .
من از رفتار چنین کشوری و حاکمانش تعجب نمیکنم ، کشوری که اصولاً ماهیتش استعمارگری ست ، موجودیتش با غارت و سرکوب سرخپوستان و بومیان قاره آمریکا شکل گرفت ،، پیشرفتش ،مدیون سالها برده داری و استثمار بومیان قاره آفریقا و کوچ اجباری آنها است .
بلکه تعجب میکنم از آنان که تمام آرزو ها و امالشان را در مهاجرت و زندگی در چنین کشوری جست و جو میکنند .به راحتی گول حرفهای قشنگ آنها را میخورند ، آمار و تبلیغات رسانه هایشان را بدون هیچ شک و شبهه ای قبول میکنند و عجیب تر از هر چیز خودشان را صاحب فهم و درایت و روشنفکر میدانند .
نزدیک سحر که میشود ، ..وقتی خورشید میخواهد طلوع کند.....
ستارهها یکی یکی ناپدید میشوند .....ستارهها هستند ،فقط نور خورشید از بس زیاداست ،چشم ما ،ستارهها را نمیبیند .
نزدیک است که آفتاب طلوع کند نکند خواب بمانیم .
شاید بعد از این همه مدت و شنیدن این همه خبرهای ناگوار و نا امید کننده و دیدن این همه داغ در این یک سال ، خواندن جملات بالا ، آرامش و امید تازه ای در دل و جان ما ایجاد کند ...
قهرمانان واقعی مثل ،حاج قاسم ، ابو مهدی ، سید حسن نصرالله ، اسماعیل هنیه ، یحیی سنوار ، نه مردان اسطوره ای دروغین و هالیوودی روی پرده سینما ، یکی یکی ، نقش هایشان را به بهترین شکل ایفا کردند و بهترین دستمزد را از کارگردان بزرگ جهان ، خالقشان ، گرفتند و رفتند ...
البته که نرفتند و هستند و جاودان شدند و مشهور تر و زنده تر ...
و ما هنوز اندر خم یک کوچه به دنبال نقش مان میگردیم .
رهبری فرمودند بر همه مسلمانان فرض است تا با تمام امکانات خود به یاری جبهه حق یاری کنیم .
عده ای از طلاهایشان میبخشند ، برخی مشغول بافتن لباس برای مردم لبنان و غزه هستند ، عده ای با رسانه و پیام ، برخی با شعر و سرود .
احساس میکنم هر روز بیشتر به بزرگترین و مهمترین آرزوی زندگی ام نزدیک میشوم . آرزوی روییدن گلی در کویر قلبم .دیدن زمان ظهور امام زمان و درک حکومت جهانی ایشان .فقط باید دعا کنیم زمان طلوع خورشید
خواب نمانیم..، مثل خواب بودنمان هنگام ناپدید شدن ستاره های واقعی آسمان زندگی مان .
یکی از ژنرالهای صهیونیست به نام «موشه دایان» معتقد است اگر یهودیان میخواهند کسی به آنها کاری نداشته باشد باید مثل « سگ هار » باشند تا همه از آنها بترسند و کسی به آنها کاری نداشته باشند ...
همان تعبیر زیبای رهبری در مورد اسراییل ، این غده سرطانی ...
بعد از حمله موشکی ایران به اسراییل و عملیات وعده صادق ۲ ، بسیاری از مردم نگران شدند و هنوز هستند ، نگران از حمله تلافی جویانه اسراییل ، نگران از ایجاد یک جنگ همه جانبه ، یک جنگ جهانی دیگر ...کشتار و ناامنی ....
البته تا حدی این نگرانی به جاست ولی چاره ای دیگر برایمان نمانده بود ، چند ماه بعد از شهادت اسماعیل هنیه صبر کردیم ، تا شاید در غزه آتش بس شود ، کشتار تمام شود ، تمام نشد بلکه به لبنان هم کشیده شد و رهبر بزرگ حزب الله هم در این نبرد نابرابر به شهادت رسید ، دیگر صبر مان تمام شد ، و لازم بود اندکی این سگ هار آمریکایی را سر جایش بنشانیم تا بفهمد « کت تن کیست ٕ!!؟ »
هر چند به این راحتی نمیفهمد چون اصلا فهم و شعوری ندارد ، آخر «سگ هار » چیزی نمیفهمد فقط پاچه میگیرد ...
جمعه شد و مردم برای اقامه نماز و شاید بهتر بگویم اقامه فرمان رهبری ، به دنیا نشان دادند نه تنها از پارس کردن های این سگ هار نمیترسند بلکه آماده رویارویی با آن هستند .
فرق ما با صهیونیست ها درست همین است آنها از مرگ میترسند ولی ما به دنبال شهادت میگردیم و مرگ را در آغوش میکشیم چون میدانیم بعد از مرگ . زندگی جاودان در انتظار ماست .مرگ با عزت زیباتر از زندگی با ذلت و خواری ست .
سید حسن نصرالله هم به آرزویش رسید ، مثل سردار سلیمانی ، مثل اسماعیل هنیه، مثل چمران و باهنر ، آوینی و باکری ، مثل هزاران شهید دیگر ...
عزیزی میگفت این همه ظلم و ستم در دنیا میشود ، سالها ست اسراییل مشغول کشتار مردم فلسطین و لبنان است ، نعوذ بالله مگر خداوند نمیبیند ؟! چرا به داد اینهمه انسان بی پناه نمیرسد ؟
ولی باید بدانیم که این سنت الهی است که عزیزترین بندگانش را فدا میکند تا انسانهای گمراه را هدایت کند ...مگر امثال شهید سلیمانی و سید حسن نصرالله عزیز تر از امام حسین و یارانش هستند ؟َ! ...
اصلا قرار خداوند این نیست که در هر معرکه ای مستقیم وارد شود و داد مظلوم را از ظالم بگیرد که اگر این بود تکامل بشر و به خدا رسیدنش و خدایی شدنش معنا پیدا نمیکرد .
ما انسانها آفریده شده ایم تا بتوانیم در زمین خلافت کنیم ، یعنی در کمال داشتن قدرت ، مهربان باشیم ، ببخشیم ، ظلم نکنیم ، عزیز باشیم و عزیز بداریم و این محقق نخواهد شد مگر این که خودمان ظلم پذیر نباشیم ، در برابر ظالم بایستیم و از مظلوم دفاع کنیم هر چند برای ما سودی نداشته باشد به ظاهر ....همدیگر را به خوبی ها دعوت کنیم و از بدی ها دور کنیم ، تنها به فکر آرامش و آسایش خود و نزدیکانمان نباشیم ، در هر گوشه ای از دنیا کسی مورد ستم بود به دفاع از او برخیزیم و فقط در این صورت لایق زندگی در مدینه فاضله ای به حکمرانی رهبری عادل و فاضل خواهیم بود ...اگر غالب مردم دنیا بفهمند و در برابر ظلم قیام کنند آنگاه لایق هدایت خواهند بود ....
و به همین دلیل افرادی لیاقت رهبری در هر جامعه ای پیدا میکنند که نسبت به سایر مردم دلسوز تر ، شجاع تر ، فداکار تر و جان بر کف تر باشند و برای نجات انسانها از جانشان بگذرند و این چنین خداوند ، عزیز ترین بندگانش را به ما به عنوان الگو معرفی میکند .آنها شهید میشوند و با خونشان درخت هدایت بشر آبیاری میشود.
من همیشه فکر میکردم وقتی میخوابیم ، جسم و بدن ما استراحت میکند و خستگی اش در میرود به همین دلیل بعد از بیدار شدن سرحال و پر انرژی میشویم ولی چند روز پیش پای صحبت استادی بودیم ، ایشان معتقد بود ند ، علت این که بعد از خوابیدن با انرژی میشویم این است که چون در بیداری ، دایم به امور مادی میپردازیم روحمان اسیر جسم و کالبد شده و خسته میشود و میخواهد اندکی از این جسم خارج شود و به عالم خودش برگردد بنابراین بدن نیاز به خواب دارد تا روحش کمی آسوده شود و هر چه فعالیت های مادی بیشتر شود ، این نیاز بیشتر و روح خسته تر میشود و با خواب ، روح اندکی از جسم خارج میشود و به عالم بالا میرود ، به همین دلیل میگویند خواب برادر مرگ است .
من که به شخصه واقعا به این مطلب ایمان دارم .گاهی شده چند ساعت در روز مشغول خرید در بازار بوده ام ولی چنان احساس خستگی میکنم که جز با خوابیدن نمیتوانم انرژی ام را به دست بیاورم ، ولی گاهی ساعتهای طولانی مثلا در حرم امام رضا راه رفته ام ، نماز و دعا خوانده ام ولی باز موقع برگشتن به هتل سرحال و با انرژی بوده ام تا حدی که شاید اصلا خوابم نبرده ، این حس شادی و نشاط روحی را به گمانم بیشتر ما بعد از مجلس روضه امام حسین هم تجربه کرده ایم.
من جوانهای زیادی را دیده ام که بعد از ساعتها کار و فعالیت جسمی در هییت و تکیه و شرکت در مراسم عزاداری و سینه زنی ، تازه آخر شب با هم به گشت و گذار و شب نشینی مشغول میشوند و هیچ احساس خستگی و کوفتگی نمیکنند .
ارتباط روح و جسم هم خودش ، عالمی دارد .همان قضیه مرغ باغ ملکوت و قفس جسم و عالم خاک است .....
یکی از مخاطبان بزرگوار ، پیام گذاشته است که شما همه کاره ی هیچ کاره اید....
و توضیح داده اند که چرا در پروفایلم نوشته ام کاردرمان هستم ولی کار نمیکنم و پولی که در دانشگاه دولتی خرج تحصیلم شده هدر رفته است ...یا این که چه طور با مدرک کارشناسی در دانشگاه تدریس میکنم ..یا این که با چه سابقه و مدرک و اطلاعاتی کار فرهنگی میکنم ...
البته شاید لزومی نداشته باشد من جزییات برنامه های زندگی ام را برای دیگران شرح دهم ولی برای این که سوء تفاهم امثال این مخاطب بزرگوار رفع شود توضیح کمی میدهم .
اول این که من هنوز هم به کاردرمانی مشغولم ولی هیچ وقت به عنوان شغل به آن نگاه نمیکنم و هفته ای یکی دو روز در یک مرکز بهزیستی در خدمت کودکان کم توان ذهنی هستم و فقط به عنوان پرداخت زکات دانش و سلامتی جسمم این کار را انجام میدهم ...چون خدا را شکر هیچ نیاز مالی ندارم تا از طریق درمان بیماران رفع کنم ...در ثانی دو کتاب در مورد کاردرمانی نوشته و ترجمه کرده ام تا از این طریق هم زکات اطلاعات و دانش اندک خودم را پرداخته باشم .
در مورد تدریس ، نمیدانم از کجای صحبت ها و نوشته های من ، برداشت کرده اند که در دانشگاه تدریس میکنم .... در پروفایلم ، نوشته ام مدرس هستم ، شاید بهتر بود مینوشتم معلم ....چون در دبیرستان ، درس مهارتهای زندگی را تدریس میکنم ...
در مورد کار فرهنگی هم باید بگویم برای انجام کار فرهنگی نیاز به مدرک دانشگاهی نیست ،. من و تعدادی از دوستانم در یک مجموعه فرهنگی در مسجد محله خودمان مشغول کارهای فرهنگی مثل گفتمان هایی در مورد حجاب ، رفع شبهات دینی و مشاوره ازدواج هستیم ...و دوره های مختلف آموزشی به صورت مجازی مثل سبک زندگی دینی استاد پناهیان و استفاده حضوری از محضر اساتید مختلف و کلاسهای تفسیر قرآن و نهج البلاغه توانسته کمک زیادی به ما در جهت پیشبرد این فعالیتها داشته باشد همین ....
امسال تصمیم گرفتیم خانوادگی به زیارت اربعین برویم .راستش را بخواهید خیلی دلشوره داشتم چون هوا خیلی گرم بود و بچه های من هم بسیار کم طاقت و نازک نارنجی....
خدا رو شکر راهی شدیم ...هوا خیلی گرم بود و بسیار شلوغ و از نظر بهداشتی هم اوضاع چندان جالب نبود ولی نمی دانم چرا با وجود تمام سختی های که این سفر داشت برای همه ما لذت بخش بود ...
خیلی ها قبل از رفتن ما را از این مسافرت و گرما و بیماری و خستگی و عدم بهداشت حتی مسایل امنیتی نرساندند ولی خدا را شکر تحت تاثیر قرار نگرفتیم و دلمان را زدیم به دریای خروشان زایران اربعین امام حسین ...
خوشحال بودم که بچه هایم چند روزی در این فضا زندگی کردند و نفس کشیدند ...
در این سفر دایم به این فکر میکردم که فلسفه سفر اربعین چیست که به فرموده حضرت امام حسن عسگری یکی از علایم شیعیان است .
شاید فلسفه اهمیت این سفر ، دیدن الگوی کوچکی از زندگی پس از ظهور و مدینه فاضله و آرمانی امام زمان باشد چرا که هدف این سفر را برخی از علما و عرفا ، بیعت با امام زمان میدانند .
در این سفر هر چه زیبایی و خوبی و فضیلت انسانی که سراغ داریم دیده میشود ، همه دوست دارند به هم کمک کنند ، مواسات و برادری و برابری در اوج خود دیده میشود ، خستگی مفهومی ندارد ،...پزشک و کارمند و کارگر و خیاط و بقال و همه و همه در اوج تواضع در یک صف میایستند و با کمال رضایت از غذای نذری میگیرند و هیچ کس نمیداند و نمیفهمد بغل دستی اش چه کاره است و چه شغلی دارد... همه به یک چشم همدیگر را می بینند زایر امام حسین ....همه دوست دارند خادمش باشند ، چاکرش و نوکرش ...
البته هنوز با آن مدینه فاضله ،فاصله زیادی داریم .هنوز نقاط ضعفی در این جامعه میلیونی منتظر حکومت مهدوی وجود دارد که شاید به مرور و با حل این مشکلات و مسایل ، بیشتر و بیشتر آماده ظهور شویم مثل رعایت نظم و ترتیب ، رعایت بهداشت ، اسراف نکردن نعمت های خدا و.....
ولی به نظرم هر کس ، یک بار هم که شده باید به این سفر روحانی برود تا فاصله خودش را با انسان کامل بسنجد و بفهمد و فاصله جامعه را با جامعه ایده آل جهانی مهدوی ...