گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

من زنده ام!

امروز سر سفره صبحانه بی اختیار بغضم ترکید و اشکم در آمدو صبحانه بقیه را زهرشان کردم .....

دلم می خواست ساعتها گریه کنم و عقده سی و چند سال زندگی تکراری و بی حاصلم را بر سر خودم خالی کنم... 


 با خواندن این کتاب حالم از  این همه رفاه و آسودگی مزخرف به هم می خورد....حالم از خودم به هم می خورد....

از روزهای تکراری ام ...از ترس و دلهره های بی دلیلم ....از دلبستگی ها و دلمشغولی های تهوع آورم....


با خواندن این کتاب پا به پای مردم آبادان در کوچه پس کوچه های آن می دویدم و شاهد بی خانمان شدن زنانی بودم که هر روز با وسواس زندگی شان را مرتب میکردند.....شاهد ضجه های کودکانی بودم که در مقابل جنازه مادرانشان به دنبال آشنایی میگشتند....شاهد بهت وحیرت پدرانی بودم که نمی دانستند چگونه باید از خانه و ناموسشان دفاع کنند...


با خواندن این کتاب دیگر خجالت میکشیدم دعا کنم بهشتی شوم احساس میکردم بهشت من همین دنیاست با تمام مشکلاتش....اگر من به بهشت بروم آنها که سرگذشتشان را در این کتاب خواندم کجا بروند؟....


با خواندن این کتاب احساس میکردم هر بار که از حمام بیرون می آیم یا پس از قضای حاجت باید ساعتها سجده شکر به جا آورم....باید از اینکه شوری و بی نمکی و یا نوع غذا مرا اذیت کند خجالت بکشم ....باید بعد از خوردن هر لقمه دو رکعت نماز شکر بخوانم....


با خواندن این کتاب حالم از تمام کسانی که بر سر مسایل سیاسی و اقتصادی و قیمت نان و بنزین با هم مشاجره می کنند بهم میخورد ....حالم از تمام آنها که فراموش کرده اند بهای آسایش و رفاه و امنیت و مقامشان را چه کسانی و با چه قیمت گزافی پرداخته اند به هم میخورد....


با خواندن کتاب " من زنده ام"حالم از خودم به هم میخورد که هنوز زنده ام.....    


 به شما پیشنهاد نمی کنم این کتاب را بخوانید از شما خواهش می کنم این کتاب را بخوانید و به نوجوانان و جوانانی که دوستشان دارید آن را هدیه کنید. 

چرا انقلاب کردیم؟

این روزها برای بیشتر ما یادآور خاطرات زیادی است  چه آنها که در جریان انقلاب بوده اند و قبل از آن هم زندگی کرده اند و چه ما که بعد از انقلاب به دنیا آمده ایم و خاطرات خوبی از جشن های دهه فجر مدرسه داریم.

البته در این بین آدم های زیادی هستند که حرف زدن از آن روزها برایشان دردناک است ودر بین آنها افرادی پیدا می شوند که هنوز هم قائل اند به این که اصل انقلاب کردن ما اشتباه بوده است و مردم از سر شکم سیری و یا جو گیری و تابع احساساتشان قیام کردند و الان خیلی از آنها پشیمان هم شده اند.

شما هم احتمالا در اطرافیانتان از هر قشر و گروهی و با هر سطح سواد و طبقه اجتماعی از این دست دیده اید. 

به این که حرف آنها درست است یا نه؟ کاری ندارم و اصلا دلم نمی خواهد نظر آنها را نقد کنم.

 ولی همیشه دوست داشتم به تک تک آنها پیشنهاد کنم لا اقل اگر به کتابهای تاریخی اعتماد ندارندچند جلد از کتابهایی که خود خاندان پهلوی  واطرافیانشان تحت عنوان زندگینامه و یا خاطرات نوشته اند و معمولا اکثر آنها در خارج از کشور به چاپ رسیده است و بعدها در ایران به زبان فارسی ترجمه شده است را به دقت بخوانند.

اکثر این کتابها با هدف فاش کردن حقایقی است که سبب شده حکومت پهلوی تضعیف شود و دیگران را متهم کردن و خودشان را تبرئه کردن است ولی خواسته یا نا خواسته زیر آب هم را می زنند و همدیگر را رسوا میکنند و حتی بعضی از آن کتابها در حقیقت جوابیه کتاب های دیگر و مطالب  آنهاست. 

از جمله این کتابها میتوان به "دخترم فرح" نوشته فریده دیبا مادر فرح

کتاب "دختر یتیم "که شامل مجموعه مصاحبه های فرح در خارج از کشور و شرح خاطراتش 

کتاب خاطرات اردشیر زاهدی و کتاب خاطرات شعبان جعفری 

اشاره کرد . بعد از خواندن آنها شاید بهتر بتوانیم در مورد علت قیام وانقلاب مردم ایران نظر دهیم و در مورد اوضاع الان حکومت و کشور انقاد کنیم .   

فرشته ها را میتوان دید!

شما باور میکنید که بعضی ها در این دنیا و در میان همین جهان پرهیاهو چیزهایی میبینند و می شنوند که دیگران نمی توانند حتی آن را تصور کنند؟

من این را شنیده بودم و در کتابهایی که در مورد زندگی برخی از عرفا است خوانده ام.

ولی همیشه برایم جای سؤال بود که چگونه ممکن است؟

چگونه ممکن است فرشتگان را دید؟ چگونه ممکن است صدای تسبیح درختان را شنید و با پرندگان و چرندگان سخن گفت؟چگونه ممکن است به مور وملخ دستور داد؟

اخیرا باور اینها برایم قابل هضم تر شده و سؤالهایم کمتر شده و کمتر شک میکنم!!!

نه این که فکر کنید خدای نکرده چشم برزخی پیدا کرده ام و یا زبانم لال عارف شده ام !!....نه...


دقت کرده اید گاهی د رمیان جمعی مشغول صحبت کردن هستیم و همزمان از تلویزیون صدای اذان می آید و یا فیلم و سریالی در حال پخش است و ما حتی یک کلمه از آن را نمی شنویم و یا یک صحنه از آن در ذهنمان نمی ماند و پس از تمام شدن آن میپرسیم مثلا اذان گفته اند؟ و یا فیلم تمام شد؟

و یا گاهی در حال خواندن قران ویا کتاب دیگری  هستیم و هیچ توجهی به مطلب نداریم و اگر  صفحه کتاب را گم کنیم به هیچ  طریقی نمی توانیم خط و یا صفحه مورد نظرمان را پیدا کنیم !!

و یا گاهی در حال رانندگی مخصوصا اگر مبتدی و ناشی باشیم هیچ توجهی به اطرافمان نداریم وفقط جلوی چشممان را می توانیم ببینیم  و پیش آمده که یکی از آشنایانمان کنار خیابان منتظر ماشین بوده و شاکی شده که چرا اورا ندیدیم؟!

 

تازه این در حالی ست که تمام حواس ما سالم اند و مشاعرمان هم درست کار میکنند! 

امروزه علم ثابت کرده که ما انسانها یک نوع توجهی داریم به نام "توجه انتخابی" یعنی مغزمان به چیزی که دوست دارد توجه میکند و در واقع همه چیز را فیلتر میکند.

پس بعید نیست خیلی چیزهای دیگری  هم در این دنیا باشد و در محیط  اطراف ما اتفاق بیفتد که ما از آنها بی خبریم .در حقیقت به آنها توجه نمی کنیم چون توجهمان به چیزهای دیگری ست و آنها برای ما مهم است و در اولویت!....