گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

اخلاق بهاری......

این روزها به خوبی می توانیم حال و هوای بهار را ببینیم.

هفته پیش سه شنبه از گرما همه کلافه شده بودند و نگران از تابستان . 

دو روز بعد هوا ابر شد و چند روزی پشت سر هم آسمان بارید و از دیروز باد بهاری هوای تهران را صاف و تمیز کرذ 

و دیشب آنقدر سرد شد که انگارخبر از شروع زمستان دارد....

هوای بهار درست مانند اخلاق ما خانمهاست اصلا قابل پیش بینی نیست مگر این که کارشناس هواشناسی باشی و به وسیله تجهیزات پیشرفته بتوانید آن را حدس بزنید!!

البته که ما خانمها اخلاقمان را کاملا طبیعی میدانیم چون معتقدیم چهارفصل بهاریم ............وفقط کسانی میتوانند ما را درک کنندکه از فصل بهار و هوایش لذت میبرند!! 

اصلا ویژگی بهار همین است که همه را غافلگیر کند.

این صحبت مرا فقط مردان متأهل درک میکنند چون ما خانمها قبل از ازدواجمان به ندرت این استعداد ذاتیمان را شکوفا میکنیم و سعی میکنیم برای کسی جز همسرانمان رو نکنیم !...... 

پس به خانمهای علاقمند به شکوفا شدن این استعدادشان و به مردان عاشق فصل بهار و اخلاق بهاری پیشنهاد میکنم هرچه سریعتر ازدواج کنند

پروتکل دانشوران صهیون. 1

این سؤال همیشه ذهن مرا درگیر کرده بود که چرا این همه آیه در قران در مورد قوم یهود و رفتارهای نابکارانه آنها آمده است.

مگر نه این که قران به زمان و مکان خاصی تعلق ندارد و برای همه و در همه زمانها و مکانها می تواند مورد استفاده باشد پس چه لزومی داشت این همه در مورد توطئه های یهودیان سخن بگوید؟!!

تا این که در یکی از جلسات استاد پناهیان این کتاب را معرفی کردند:

      

                 "پروتکلهای دانشوران صهیون"


این کتاب ترجمه متن عربی کتابی اثر محقق و حقوقدان فلسطینی"عجاج نویهض"است. و به زبانهای مختلف در سراسر جهان ترجمه شده است.

بخش اصلی کتاب به پروتکلهای دانشوران صهیون اشاره دارد که شامل بیست و چهار سخنرانی است که یکی از اکابر یهود در مجمعی متشکل از مغزهای متفکر صهیونیسم ایراد کرده است. 

صهیونیسم چیست؟ریشه در کجا دارد؟..

بنیانگذاران آن چه کسانی هستند؟چه اهدافی را برای سلطه بر جهان دنبال میکنند؟

پروتکلها به چه منظوری تدوین شده است و چگونه این برنامه سری ومحرمانه بر ملا شده است؟

در پی افشای آن صهیونیستها چه واکنشی نشان دادند و بر سر نسخه های  منتشر شده آن چه آمد؟

و دهها پرسش دیگر سؤال هایی است که این کتاب به آنها پاسخ داده است.

خواندن این کتاب و مقاصد شیطانی صهیونیزم به خواننده آن شوک میدهد.برای نمونه به بخشهای کوتاهی از چند پروتکل آن اشاره میکنم...

در فرازی از پروتکل چهارم آمده است:

اگر ایمان به خدا حاکم شود آن گاه ملت میتواند حکومت کند........به همین علت ما موظفیم مذهب را به کلی ریشه کن کنیم و اصل اعتقاد به وجود خدا را از اذهان بیرون آوریم و به جای آن ارقام محاسباتی و نیازهای مادی را بگذاریم .برای آن که فرصت تفکر و تأمل را از آنها بگیریم باید اذهان آنها را متوجه صنعت و تجارت سازیم....

و در فرازی از پروتکل سیزدهم آمده است:

برای آنکه توده ها همواره در گمراهی بمانند و ندانند در اطرافشان چه میگذرد و با آنها چه میشود با ایجاد وسایل تفریح و سرگرمی و بازیهای خنده دار و انواع ورزشها و لذت بردن و شهوترانی و....آنها را به خودمشغول خواهیم کرد......در نتیجه ما هر کار بخواهیم میکنیم ...از آنجا که توده ها از نعمت تفکر مستقل بی بهره اند و فاقد قدرت استنباط هستند از ما تقلید خواهند کرد و به شیوه ما خواهند اندیشید...... 

مثل کبک زیر برف.

هیچ وقت برای شما هم این سؤال پیش آمده است که چرا کشورهای غربی تا کنون تکنولوژی هایی چون موبایل و  ماهواره  و استفاده از انواع شبکه های اجتماعی را نه تنها تحریم نکرده اند بلکه بازار خاورمیانه خصوصا ایران مهمترین مراکز فروش جدیدترین تلفن های همراه و استفاده رایگان از امکانات آنهاست ؟و سالانه میلیاردها دلار هزینه میکنند تا صدها شبکه فارسی زبان ماهواره برای فقط چند کشور محدود فارسی زبان برنامه تولید کنند؟


برادر مریم خانم همسایه ما دیماه گذشته برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته است....

مریم خانم میگوید :"ما از طریق وایبر با آنها در تماسیم. خانم برادرم میگوید استفاده از شبکه های اجتماعی و بعضی از امکانات ارتباطی در آنجا به راحتی ایران نیست و برای بعضی از آنها باید هزینه زیادی پرداخت کنیم."


نمی دانم تا کی میخواهیم سرمان را مانند کبک زیر برف کنیم؟

عقل که نباشد.....

روز مادر مبارک.


تهرانی ها عادت دارندفقط در ایام خاص و اعیاد به مناسبت های مختلف بر سر مزار رفتگانشان بروند.

ما هم به سبک آنها چنین میکنیم.و هر بار پشیمان میشویم ولی از رو نمیرویم وعبرت نمیگیریم.!!


دیروز دومین سال فوت پدر بزرگم بود همگی قرار گذاشتیم برویم بهشت زهرا .

چشمتان روز بد نبیند.وقتی به انتهای بزرگراه امام علی که منتهی به صالح آباد میشود رسیدیم اتوبان قفل شد.

نه راه پس داشتیم نه راه پیش! جای شما خالی !مسافتی حدود نیم کیلومتر را در عرض یک ساعت پیمودیم!!! 

گل فروشهای کنار جاده هم مزید بر علت شده بودند.

هنوز هم من فلسفه این گل بردن بر سر مزار رفتگان را نفهمیده ام. 

دراین بین فرصت پیدا کردیم سرنشینان سایر ماشین ها را ور انداز کنیم .

این جمعیتی که من میدیدم سر و شکلشان به همه چیز میخورد جز کسانی که قصد رفتن به قبرستان را دارند.

آهنگهایی هم که از برخی از ماشینها به گوش میرسید بیشتر برای رفتن به مجلس عروسی مناسب بود تا ترحیم

البته که به دلیل سخاوتشان ما را هم از فیض محروم نفرمودند.

با خودم میگفتم اگر این یک ساعت را در خانه مینشستم و یک جزء قران میخواندم بهتر بود یا.....


خلاصه با هر مکافاتی که بود خودمان را رساندیم.به گمانم یک ربع هم ننشستیم و بازگشتیم.

حقا که درست گفته اند "عقل که نباشد جان در عذاب است".

کارهای ما نه تنها روح رفتگانمان را شاد نمیکند بلکه روح خودمان را هم عذاب میدهد



امان از دست ما آدمها!!

در همسایگی ما پیرمردی زندگی میکرد فرتوت و ناتوان.....کمرش خمیده بود وبه سختی سرش را بالا میگرفت...... هر روز کارش این بود که روی صندلی کوچکی مقابل بقالی سر کوچه آفتاب بگیرد و رفت وآمد مردم را ببیند وبا همسایه ها سلام علیک کند...

دلم برایش خیلی می سوخت و گاهی آینده خودم را در چهره او میدیدم....او هم حتما در جوانی شاداب و پر انرژی بوده و برای خودش برو بیایی داشته...... تنها در یک خانه بزرگ و قدیمی زندگی میکرد که معمولا رفت و آمدی در آن نمی شد و شبها چراغهایش خاموش بود ....

شاید فقط زمین آن خانه میلیاردها تومان می ارزید. با خودم میگفتم اگر وارثانی داشته باشد بعد از مرگش چه ثروتی به آنها میرسد ولی ظاهرا بی کس و کار است.ای کاش این خانه را وقف کار خیری کند تا لااقل بعد از مرگش به دردش بخورد......


یک هفته قبل از عید فوت کرد و اعلامیه اش را روی دیوار کوچه دیدم ...

از خودم خجالت کشیدم چون هوا که سرد شد مدتی بود به کوچه نمی آمد با خودم میگفتم حتما بیمار شده .....ای کاش زودتر دل از دنیا بکند و از این همه تنهایی و ناتوانی راحت شود!!!....


البته که از دعای گربه سیاه باران نمی بارد که اگر اینگونه بود اینهمه دچار کم آبی نبودیم!..

خلاصه بعد از مرگش بود که فهمیدیم نه تنها بی کس و کار نبوده بلکه فرزندان خیلی سرشناسی هم داشته !....


این را از روی دیوارهای خانه اش فهمیدیم چون تمام دیوارهای خانه بزرگ ودوبرش پر بود از بنرهای تسلیتی که افراد حقوقی و حقیقی مختلف برای فرزندانش فرستاده بودند و تا یک هفته کوچه ما پر بود از عطر تاج گلهای گران قیمتی! که برایشان آورده بودند.... 

بقیه مطلب را خودتان بنویسید و بخوانید..............

 

رستاخیز طبیعت...

 دوباره سال جدید همه را از چشم انتظاری در آورد.

امیدوارم امسال برای همه مبارک ومیمون باشد و پر از خیر و برکت.

 فصل بهار سعی میکنم هر روز عصربچه هارا به پارک نزدیک منزلمان ببرم تا از طبیعت بهار استفاده کنند.

دیروز وقتی روی نیمکت نشسته بودم و به درختان سرسبز و شاداب پارک نگاه میکردم و آنها را با اوضاعشان در چند هفته قبل از شروع بهار مقایسه میکردم  به یاد این عبارت افتادم که "بهار رستاخیز طبیعت است ".

به گمانم رسید خداوند هر سال رستاخیز را در مقابل چشمان همه نشان میدهد تا جای هیچ شک و شبهه ای برای کسی نماند.

درختانی که در چند هفته پیش خشک و مرده بودند د رعرض چند روز چنان شاداب و سرسبز شده اند که در حیرت می مانی که چگونه فهمیده اند بهار شده است و باید جوانه بزنند و شکوفه کنند.

پارکی که در زمستان مانند قبرستان بود الان پر شده از صدای شادی بچه ها ...

خوب که گوش کنیم آواز انواع پرنده ها را میشنویم...

گربه ها در بین درختها مشغول جست و خیز و بازی اند...

 روی زمین پر از مورچه که در تکاپوی جمع آوری آذوغه اند...

و درختها و گلها که بیشتر از همه بهار را باور کرده اند!

و در این بین فقط ما مانده ایم تنها اندر خم یک کوچه و نمیدانیم چگونه بهاری شویم و از نو شروع کنیم.