گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

سپردیم به خدا....

این چند ماه ،برای ما خیلی   زود و پرتلاطم گذشت، تازه فهمیدم وقتی   قرار است فرزند کسی  ازدواج کند به اندازه وقتی که خودش  ازدواج می‌کند   استرس و نگرانی دارد. 

مراسم عقد دخترم به خیر و سلامتی تمام شد... . هنوز نمی‌دانم کار درستی کردیم یا نه؟!.... جالب اینجاست که خواستگار دخترم آشنا بود و از خودمان ....و با  خودمان بزرگ شده و با  تمام شرایط خانوادگی شان آشنا بودیم.... خدا به فریاد آنها برسد که با غریبه وصلت می‌کنند. 

. شاید از همسر و  یا دخترم توقع داشتم خیلی جدی به  خواستگاری خواهر زاده ام جواب منفی بدهند تا مسئولیت از روی دوش  من برداشته شود چون روی نه گفتن  و دلیل منطقی برای   جواب رد دان به خواهرم را نداشتم. 

البته نه این که فکر کنید پسر خواهرم خدای نکرده عیب و ایرادی دارد......نه.... ولی گاهی فکر میکنم برای دخترم هنوز خیلی زود بود قبول  این مسئولیت سنگین... آن هم با این همه درس و مشق و کوه کنکور که در پیش دارد.

خودمانیم.، قدیم ها که دخترانشان  را در سن ده دوازده سالگی  شوهر می‌دادند   چه می‌کردند ؟! 

نمی‌دانم چرا دهان همه مان برای نه گفتن بسته شد.

مادرم می‌گوید چون قسمت و تقدیر و خواست خدا این  بوده ، نتوانستید حرفی بزنید.... اگر این است که راضی هستیم به رضای او...

گاهی فکر میکنم شاید کار مان خیلی هم اشتباه نبوده  و آنها که صبر می‌کنند تا فرزندانشان، لیسانس  و دکترا بگیرند، بعد تصمیم به ازدواج میگیرند،  اشتباه می‌کنند... البته شرایط و موقعیت هر کسی فرق می‌کند. 

در هر صورت توکل کردیم به خدا.... ان شاء الله که همه جوان‌ها خوشبخت  شوند.... دیر ازدواج کنند یا زود فرقی نمی‌کند... مهم  این است که عاقبت به خیر شوند.