گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

"منِ او"

یکی ازلذت بخش ترین کارهای دنیا برای من خواندن و نوشتن است. موقعی که غمگینم و یا از کسی دلخورم مینویسم تا دلخوریهایم کم شود  و یا در حقیقت از دلم به روی کاغذ منتقل میکنم تا ذهنم کمتر درگیر باشد . 

موقعی که خوشحالم مینویسم از خاطراتم ویا از تجربه های مفیدم و اگر قابل خواندن و استفاده برای دیگران بود در وبلاگمان درج میکنم. 

برای خواندن ,بیشتر ,کتابهای زندگی بزرگان ویا کتابهای علمی و مستند را انتخاب میکنم  وکتابهای تاریخی و خاطرات شخصیت ها هم برایم جذاب است و کمتر به خواندن رمان و داستانهای تخیلی علاقه دارم .ولی یکبار به طور اتفاقی  با کتاب "من او" ی رضا امیرخانی آشنا شدم و اولین  کتاب رمان  زندگی ام را شروع به خواندن کردم .آنقدرجذاب و زیبا بود هم از نظر داستان و ماجرا و هم از نظر قلم و ادبیات که در عرض چند روز این کتاب ششصد  صفحه ای  را من, که هیچ علاقه ای به خواندن رمان نداشتم تمام کردم و آنقدر در داستان و شخصیتهای آن غرق شده بودم که شبها خوابشان را می دیدم . 

از ویژگی های این کتاب این است که  وقتی به نیمه کتاب  میرسی هنوز چیزی از آن سر در نمی آوری و نویسنده قدم به قدم و در هر فصل نکته ای برایت روشن میکند و در پایان داستان دچار شوک میشوی  به طوری که دوست داری یکبار دیگر کتاب را از اول تا آخریک نفس بخوانی تا طعم زیبایی قلم و اندیشه نویسنده را مزه مزه کنی و  بادقت بچشی .  

خلاقیت در بیان داستان که یکبار از زبان نویسنده و یک بار از زبان شخصیت اصلی داستان ,قصه تعریف میشود از ویژگی های منحصر به فرد این کتاب است.که خواندنش را به همه مخصوصا کسانیکه علاقه ای به خواندن رمان ندارند پیشنهاد میکنم.  

 

آنقدر از خواندن این کتاب لذت بردم که به دنبال آثار دیگر امیر خانی رفتم کتابهای دیگرش به زیبایی این اثر نبودند ولی کتاب "قیدار"ش هم داستان زیبایی را آفریده بود که خواندنش خالی از لطف نیست .  

شاید ویژگی مشترک  تمام کتابهای امیر خانی این باشد که نامهای پر مفهوم و در نظر اول نا مأنوسی برایشان انتخاب میکند که خواننده برای خریدن آن جذب میشود.   

کفش های نوی دخترم...

مدتی پیش برای دختر سه ساله ام یک جفت کفش نو خریدم.آنقدر ذوق کرد و خوشحال شد که قابل وصف نیست .هر کس به خانه مان می آمد به او نشان می داد. در اتاق هم دایم  آنها را می پوشید و در نمی آورد حتی شبها هم با کفش هایش می خوابید.ولی وقتی خوابش می برد از پایش در می آوردم .وقتی صیح  بیدار میشد  اول سراغ کفش هایش را میگرفت.حاضر نبود بیرون از خانه بپوشد چون می ترسید کثیف شود.   

بالاخره یک روز دختر بزرگم راضی اش کرد تا موقع بیرون رفتن از خانه کفش های نواش را بپوشد .در کوچه به جای این که به جلویش نگاه کند تمام حواسش به کفش هایش بود .چشمتان روز بد نبیند بعد از این که  ازچند کوچه گذشتیم ناگهان مانند ابر بهاری شروع کرد به گریه کردن.که چه؟کفش هایم کثیف شدند. ...... 

از گریه های سوزناکش هر کس که رد میشد تعجب میکرد شاید فکر می کردند ما اورا دزدیده ایم چون وسط کوچه نشسته بود و زار زار گریه می کرد و حاضر نبود حتی یک قدم دیگر بردارد تا جایی که با کلی خواهش وتمنا و قول این که در خانه کفش هایت را میشویم او را بغل کردم و به خانه برگشتم .... 

هر چه فکر کردم به خاطر نمی آوردم که در طول زندگی ام به چیزی به این اندازه علاقه داشته باشم که به خاطرش این همه اشک بریزم حتی در دوران کودکی . 

با خودم می گفتم ای کاش من فقط  برای یکی از نعمت هایی که خداوند به من داده این همه خوشحال بودم و قدرش را میدانستم و از آن مواظبت می کردم . 

ای  کاش به اندازه ی دختر سه ساله ام درک  از دست دادن نعمت داشتم وشاکر بودم.   

 

باز هم گول خوردم.....

هفته پیش توفیق حاصل شد چند روزی به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدیم .زیارت برای من به شخصه یک وسیله شارژ روحی است .بعضی از مردم روح خیلی بزرگی دارند و در هر زمان و مکانی سیمشان وصل است و همیشه شارژ هستند .بعضی از آنها مثل من هراز گاهی نیاز به شارژ دارند تا  روشن شوند.  

 

حرم امام رضا برای من گوشه ای از بهشت است وقتی در آن هستم انگار آدم  دیگری هستم ....روحانی و ملکوتی که نمی تواند بد باشد ...فکر بد و کار بد کند... حتی برای کسانی که از دستشان دلخور هستم دوست دارم دعای خیر کنم ....

 

ولی همیشه این سؤال برای من وجود داشت که چرا هر موقع شرایط معنوی خوبی  برایم بوجود می آید بعد از زمان کوتاهی اتفاقی می افتد که احساس میکنم تمام دستاورد های معنوی ام را از دست می دهم . البته این را در مورد دیگران نیزبه عینه دیده ام .

مثلا بعد از برگشتن از مراسم شبهای احیا مردم بر سر پارک ماشین هایشان با هم دعوا می کنند  یا بعد از عید فطر و تمام شدن ماه مبارک رمضان یک دعوای عجیب خانوادگی رخ میدهد.یا دربرگشتن از سفر های زیارتی بین همسفرها  دلخوری ایجاد میشود.. نمی دانم شما هم این را تجربه کرده اید یا نه؟ولی خیلی احساس بدی برای انسان ایجاد میشود تصور میکنی تمام زحمت هایت بر باد رفته است.  

 

این سؤال در ذهن من بود تا این که شب آخری که در صحن رضوی بودیم جناب آقای حسینی قمی سخرانی میکردند .در بین صحبت هایشان به این موضوع اشاره کردند و فرمودند خیلی مواظب دستاورد های معنوی تان باشید چون شیطان اجازه ورود به بعضی از مکانها و زمانها را ندارد مانند حرم اهل بیت و پس از خارج شدن شما از این مکانها و زمانها تمام سعیش را میکند تا شما را به گناه بیندازد و آنچه به دست آورده اید را از بین ببرد.  

و من تقریبا جواب سؤالم را گرفتم ولی مشکل همچنان به قوت خود باقی است چون نمی دانم چه کنم تا به این راحتی گول شیطان را نخورم؟  

 

دروغ مصلحتی....

خیلی از ما شک داریم که دروغی به نام دروغ مصلحتی داریم  یا نه؟

مدتی پیش از زبان استادی که خطیه متقین  نهج البلاغه را تفسیر میکرد نکته جالبی شنیدم : 

در ابتدای این خطبه خصوصیات انسان های با تقوا این گونه بیان شده:المتقون فیها هم اهل الفضایل :منطقهم الصواب ...... 

حضرت امیر اولین فضیلت انسانهای با تقوا را گفتار درست عنوان فرموده اند ...نفرموده اند منطقهم الصدق یعنی سخن راست  میگویند ....چه بسا سخنان راستی که باعث ایجاد فتنه های بزرگ می شود! 

استاد در ادامه بیان کردند حرف راست یعنی دروغ نباشد ولی سخن درست یعنی سخنی که در جای مناسب به میزان مناسب و با هدف درستی گفته شود و اگر دروغ  هم باشد صواب است  ودروغ مصلحتی است .... 

و مثالی زدند: 

میان دو نفر شکرآب است .پیش هر یک میروی از دیگری بد می گوید .اگر هر یک از آنها از نفر دوم پرسید لازم نیست راستش را بگوی می توانی به دروغ بگویی از تو به نیکی یاد کرد و ناراحت است از این که با تو قهر است تا زمینه اصلاح بین آنها را فراهم کنی  این دروغ مصلحتی است  و نه تنها گناه ندارد که ثواب هم دارد. 

ولی این که هر دروغی که میگوییم خودمان برچسب مصلحتی به آن میزنیم بحث دیگری است  در واقع تشخیص این که این سخن و لو دروغ درست است یا نه کار مشکلی است  و یکی از ویژگی های انسانهای باتقواست...