من همیشه وقتی قرآن میخواندم برایم این سوال مطرح میشد که چرا خداوند در قرآن اینهمه از قوم یهود بد یاد کرده است و آنها را به عنوان بدترین دشمنان مسلمانان مطرح میکند و ما را همواره از مراوده با آنها برحذر داشته ااست...و در دو سوره بزرگ قران یعنی سوره مبارکه بقره و آل عمران داستانهایی از این قوم تعریف کرده است که بسیار عبرت آموز است
البته حوادث فلسطین و جنایت های اسرائیل پاسخ بعضی از سوالات مرا میداد تا این که با کتاب « پروتکل های دانشوران صهیون» آشنا شدم. کتابی که سالها در اروپا و تمام دنیا ممنوع بود و جریان لو رفتن آن که در مقدمه اش بیان شده خواندنی است.
خواندن این کتاب را به تمام کسانی که ذره ای شک و تردید در مظلومیت مردم فلسطین دارند یا به اندازه ذره ای از رفتار صهیونیستها دفاع میکنند توصیه میکنم.
کتاب نسبتا قطوری است و شاید حوصله خواندن آن را نداشته باشید بنابراین کافیست سه مطلب با همین عنوان را در همین وبلاگ مطالعه کنید، و تا حدی با مطالب این کتاب آشنا شوید.
امروز تصمیم گرفتیم با چند نفر از دوستان به فرودگاه امام برویم. به استقبال یکی از رهبران بزرگ جهان اسلام، یکی از بهترین شاگردان مکتب امام خمینی ،. یکی از شیعیان واقعی امیرالمؤمنین، یکی از منتظران حقیقی امام زمان و از همه مهمتر پدر مجاهدی که شش فرزندش در راه اسلام شهید شدند...
چقدر خودم را در برابر چنین افرادی کوچک و حقیر میبینم... تفاوت از زمین تا آسمان..
شیخ ابراهیم زکزاکی و همسر محترمشان به ایران آمدند...
خدا را شکر که جمعیت انبوهی برای استقبال به فرودگاه آمده بودند و در بین جمعیت، عده زیادی از مردم نیجریه که احتمالا در ایران مشغول تحصیل و زندگی هستند هم دیده میشدند ... بعد از ورود با کمال تواضع و احترام مقابل جمعیت ایستادند و از حضور و استقبال مردم تشکر و قدردانی کردند... و سخنرانی کوتاهی ایراد فرمودند و اشاره کردند به این موضوع که همگی ما برای امتحان و آزمایش به دنیا آمده ایم و تلاش کنیم از امتحانات سربلند بیرون برویم.... خدا حفظشان کند.
حدود هفتاد سال پیش یک عده آدم پولدار و صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی تصمیم میگیرند به یکی از خوش آب و هوا ترین مناطق غرب آسیا کوچ کنند و برای خودشان سرزمین جدیدی بسازند، در ابتدا زمینهای آنجا را میخرند و به مرور که تعدادشان بیشتر میشود تلاش میکنند با زور ساکنان اصلی آنجا را بیرون کنند و خودشان را صاحب آنجا میدانند و حتی نام سرزمین را تغییر میدهند...
به مرور که ساکنان اصلی آنجا متوجه میشوند، اینها چه برنامه و نقشه ای برایشان کشیده اند، مقاومت میکنن و بدون هیچ سلاح و قدرت نظامی و سیاسی تلاش میکنند تا حقشان را پس بگیرند.
آنها هم با انواع سلاح شروع میکنند به مبارزه و نابودی ساکنان اصلی آنجا، زنان و کودکان را در جلوی چشمان تمام مدعیان حقوق بشر میکشند و....
در سکوت و خفقان تمام مدعیان حقوق بشر...
الان بعد از هفتاد سال که ساکنان اصلی سرزمین متوجه شده اند که چگونه باید با اشغالگری آنها مبارزه کنند و آنها را از سرزمینشان بیرون کنند.... همه کسانی که تا الان ساکت بودند، یادشان آمد که باید از حق مظلوم دفاع کرد و کشتار کار بدی است و صلح بهتر از جنگ و خونریزی است. و....
در پیرو پست قبلی ، در مورد همان مشکلی که در مدرسه دخترم بود مراجعه کردم بخش شکایات و بازرسی آموزش، و پرورش منطقه.... جلوی من تماس گرفتند با مدیر و تذکر دادند... باور کنید از تعجب نمیدانستم چه کنم... آخر مگر مدیر مدرسه این معلم را از جیبش در آورده که به او تذکر میدهید... ایراد و اعتراض اصلی متوجه خود آموزش و پرورش است که چنین معلم هایی را به مدارس میفرستد....
چشمتان روز بد نبیند، امروز که در مورد موضوعی مراجعه کردم مدرسه و خیلی محترمانه با مدیر در مورد آن صحبت کردم، با عصبانیت تمام مرا فضول و متهم به دخالت خواند و اینکه خودش با سی سال سابقه بهتر میداند چه کار کند و من هم در بهت و حیرت که احتمالا از انتقاد و شکایت من خبری به او رسیده، دست از پا درازتر برگشتم، خسته و نالان.... و نگران دخترم که به دست چه مدیر و مدرسه ای سپرده ایم!!
نمیدانم چرا ولی ناخودآگاه به یاد مظلومیت پیامبران مخصوصا حضرت محمد «ص» افتادم که برای هدایت قوم جاهل و کافر و مشرک زمانشان چه مصیبتها که نکشیدند ....
ما که همه مسلمانیم و یک خدا و کتاب و دین داریم اینهمه با هم نامهربانی میکنیم... و کوچکترین عقیده و نظر مخالف و انتقادی را رد میکنیم و نمیپذیریم.
حالا میفهمم چرا اینقدر صلوات فرستادن اجر و ثواب دارد.... اگرچه ذره ای از تلاشهای دلسوزانه پیامبر را برای هدایت مردم جبران نمیکند.
شنیده اید «چاقو بزنید به طرف خونش در نمیاد» من امروز مصداق این ضرب المثل شدم.
برای کاری رفته بودم دبیرستان دخترم، یک خانم جوان حدود بیست و چند ساله را در راهرو مدرسه دیدم با ناخن های کاشته با لاک صورتی !...
از خدمتگزار مدرسه پرسیدم ای خانم معلم است یا دانش آموز؟! البته که از ظاهرش مشخص بود دانش آموز نیست .
گفت معلم... پرسیدم پس چرا لاک زده؟ مگر ممنوع نیست؟،
گفت چرا ولی ایشون مشکل روحی روانی دارند.، چون ناخن هایشان را میجویدند ناچار شدند ناخن بکارند....
به حق چیزهای ندیده و نشنیده.... واقعا دوره آخر الزمان شده.
عذر بدتر از گناه که میگویند یعنی همین... بیجا کرده مشکل روحی روانی دارد معلم شده.. اول باید برود مشکلش را حل کند بعد بیاید به بچه های مردم درس بدهد...
و وحشتناکتراین که کاشف به عمل آمد خانم مذکور درس « قرآن» و « تفکر و سبک زندگی» تدریس میکنند!!!
با این اوضاع آموزش و پرورش ، فهمیدم چرا اوضاع فرهنگی جامعه ما این است.... فقط خدا به فریاد ما و بچه هایمان برسد....
چند روز پیش یکی از همسایه هایمان به منزل ما آمده بود. خانم موجهی هستند و تا جایی که من میدانم اهل نماز و روزه...
متاسفانه ناخن کاشته بودند... هر چه خواستم به او بگویم ناخن کاشته برای وضو و غسل مشکل ایجاد میکند نتوانستم... بعد که از منزل ما رفت پیامکی به او دادم و نوشتم من معمولا به خانمهای کوچه خیابان امر و نهی نمیکنم ( متاسفانه) ولی چون میدانم شما اهل نماز و طهارت هستید و ممکن است حکم شرعی آن را ندانید لازم دانستم به شما بگویم ناخن کاشته برای وضو و غسل مشکل ایجاد میکند. مرا ببخشید قصد جسارت و دخالت نداشتم.... او هم با احترام جواب مرا دادند و خدا رو شکر دفعه بعد که او را دیدم متوجه شدم ناخن هایش را برداشته بود...
خودمانیم مساله طهارت به کنار، من نمیدانم چکونه با این ناخن های بلند میتوانند کار انجام دهند؟ ظرف بشویند، بدنشان را نظافت کنند و بخارانند؟ و....
آخر زیبایی به چه قیمتی؟! زجر کشیدن در دنیا و آخرت.!!
بماند که بعضیها مثل همسر من معتقدند ناخنهای بلند و لاک زده نه تنها زیبا نیست بلکه آنها را شبیه جادوگران میکند.