گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

جواب ابلهان خاموشی نیست...

نوجوان که بودم  وقتی از مدرسه برمیگشتم مجبور بودم از کوچه ای رد شوم که پسرک نادانی بیشتر اوقات آنجا می ایستاد و به دختربچه هایی مثل ما متلک می انداخت یا گاهی حرفهای زشت و رکیک میزد، بدون دلیل... ،  ادب نداشت؟ ، سادیسم داشت؟ یا دیوانه بود؟ نمیدانم  علتش چه بود... 

بعضی ها  جوابش را میدادند و اوضاع بدتر میشد چون  در  فحش دادن کم نمی‌آورد... طرف پشیمان میشد و راهش را میگرفت و می رفت...

من معمولا سعی میکردم هیچ وقت تنها از آن کوچه رد نشوم و با چند تا از دوستان و همکلاسی‌هایم از آنجا بگذریم تا اگر احیانا آن پسرک نادان و بی ادب بود، تنها نباشم و با دوستان مشغول صحبت شویم و بدون توجه به او  از کوچه بگذریم. ... چون  با وجودی که هیکل درشتی داشت  معمولا حرکتی نمی‌کرد و گوشه ای می ایستاد یا می نشست و فقط از زبان کثیفش میترسیدم ...

و اگر تنها بودم، سعی میکردم راهم را بسیار دورتر کنم و از مسیر دیگری به خانه بروم...ولی همیشه آرزو میکردم بزرگتر  شوم و یک زن کامل شوم و سیلی محکمی به  گوش او بزنم که  تا آخر عمریادش باشد و فحش دادن و بی ادبی یادش برود... چون مطمئن بودم او با این بی عقلی و بی ادبی اش هیچ وقت بزرگ نمیشود، هرچند اگر قد و هیکلش خیلی بزرگ تر شود.... 

 این قضیه کاریکاتورهای   «شارلی ابدو » مرا یاد آن خاطرات تلخ کودکی ام می اندازد. 

بی ادبی کردن فقط نشانه ی ترس است.... جمله ای  که در یک فیلم فرانسوی  شنیدم. 


# نه به اعدام...


کوچکتر که بودم، وقتی پای روضه های امام حسین مینشستم گاهی بعضی از آن ها را باور  نمیکردم، با خودم میگفتم مگر انسان میتواند اینقدر وحشی شود که یک انسان شریف و یارانش را  آن  قدر  فجیعانه به قتل برساند. شاید  اینها همه زاییده تحریف و   مبالغه  تاریخ  و مورخان است....

کمی بزرگتر شدم و بیشتر  خواندم و شنیدم که امام حسین در روز عاشورا علت آنهمه نفهمی و قساوت قلب  را لقمه های حرام  دشمنانش  بیان کرد..همانها . که به فرمایش قران   «  صم بکم عم  فهم لا یعقلون» شده بودند ...

با خودم گفتم  مگر لقمه حرام چیست و چگونه به دست میاید که اینهمه میتواند انسان را تغییر دهد تا مثل یک حیوان وحشی شود. 

در حوادث اخیر که  عده ای مظلومانه در خیابان زیر دست و پای اراذل و اوباش  کشته شدند  و خیلی ها سکوت کردند ولی  همانها با وقاحت از  قاتلین  آن ها دفاع میکنند. و نگران مادر و خانواده آنها هستند و #  «، نه به اعدام» میزنند. 

 جای قاتل و مقتول و ظالم و مظلوم و حق و باطل عوض شده. 

معنی خیلی چیزها را فهمیدم.. ..و این  که لقمه های حرام معمولا از کدام راهها  به دست میاید.... 

آدم های خیلی حساس..

هوای تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ واقعا آلوده و کثیف شده است و دیگر قابل تحمل نیست..

چند روز پیش برای خرید رفته بودم بهارستان. وارد یک مغازه شدم، صحبت از آلودگی هوا شد... دخترک فروشنده گفت پدر من خیلی  نسبت به سلامتی ما حساس است و حتی اجازه نمیدهد آب لوله کشی هم بخوریم و میگوید به دلیل آلودگی هوا،  آب هم آلوده است...

نگاهی به دخترک کردم،  سی سال نداشت، لبهایش پروتز بود، بینی اش جراحی بود،. گوشواره یا بهتر است بگویم دماغواره به بینی اش آویزان بود... حجاب هم کلا نداشت با هفت قلم آرایش صورت....

میخواستم از او بپرسم احیانا پدرت نسبت به سلامت روح و روان شما حساسیتی ندارد؟! 

دخترم! خیالت راحت...

در چند ماهی که اوضاع کشور قاراشمیش شده  و در گوشه و کنار ، عده ای اغتشاش میکنند، و به بهانه این اعتراضات برخی ، کشف حجاب کردند، دختر کوچک من استرس گرفته بود که اگر قانون حجاب برداشته شود، چه کنیم، من که بدون چادر از خانه بیرون نمیروم... 

طفلک فکر میکرد قرار است قانون کشف حجاب رضا شاه اجرا شود. 

گفتم نگران نباش اول این که انقلابی در کار نیست  ، دوم این که اگر حجاب  هم آزاد شود، به این معنا نیست که نباید باحجاب بیرون برویم، بلکه یعنی هر کس بخواهد میتواند بی حجاب باشد. مثل همین الان... 

در ثانی هنوز هم زنان باحجاب ما بیشتر هستند... 

گذشت... تا این که سالروز شهادت حاج قاسم شد و جمعیت میلیونی  مردم در بزرگداشت او را در شهرهای مختلف  مخصوصا کرمان و تهران  ، از طریق تلویزیون دید... 

ظاهرا خیالش راحت شد از این که انقلابی  در کار نیست  و قانون حجاب برداشته نمیشود و اینکه  متوجه شد مردم هنوز با وجود تمام مشکلات، به ارزشهای انقلاب و اسلام پایبندند... 

جالب بود که دختر دوازده ساله من متوجه شد ولی هنوز خیلیها که خودشان را صاحب عقل و نظریه پرداز میدانند این را نفهمیدند... 



صدای بلند چوب خدا...

ضرب المثلی داریم با این عبارت  « چوب خدا صدا ندارد » 

... ظاهرا خیلی هم صدا دارد و باید در آن تصحیحی صورت بگیرد.

چند ماهی که اوضاع ایران شلوغ شده بود، این دولتهای پست فطرت اروپایی تا توانستند به قول ما  «گربه رقصانی» کردند و آتش بیار معرکه شدند... حالا که ورق برگشته و همان بلا بر سر کشور خودشان آمده، ظاهرا خفه شده اند...

رسانه  هایشان که اصلا انگار نه انگار در کشورشان چه خبر است، هنوز هم دارند از اغتشاشات ایران میگویند و انقلابی که حسرتش به دلشان ماند.

ای لعنت به آنان که منکر جنگ رسانه ای و دشمنی آنها با ما هستند و هنوز از توهم توطئه میگویند...

ساده لوحی تا کجا، سرشان را مانند کبک در برف فرو برده اند تا  از نادانی خفه شوند...

جالبتر این که از همه بیشتر کردها مدعی آزادی بودند و حالا در همان کشوری که همیشه برایشان مهد آزادی و تمدن محسوب میشد، سرکوب می‌شوند.. 

 آنقدر چوب خدا را بخورید تا شاید  از صدایش  بیدار شوید.