گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

لذت دوری از دنیای مجازی .......

در بیشتر سالهای دوران تحصیلم موضوع اولین انشای مدرسه در هفته اول مهر این بود "تابستان خود را چگونه گذراندید؟"

با وجودی که انشای من خوب بود نمی دانستم چه بنویسم ولی  سعی میکردم با طول و تفسیر دادن هر آنچه در تابستان برایم گذشته بود انشای خوبی بنویسم. 

 ما یک خانواده پر جمعیت بودیم . پدرم خدارحمتش کند یک بی ام و قدیمی نارنجی داشت وسالهایی که نانوا بود به جهت شغلش نمی توانستیم خیلی مسافرت برویم.

ولی هر سال تابستان یکی دو هفته ما را می آورد تهران منزل پدر بزرگمان و در کنار خاله ها و دایی ها روزهای خوشی را می گذراندیم.

نمی دانم همه ما هفت هشت نفر چگونه در یک ماشین جا می شدیم ....الان ما چهارنفریم و موقع مسافرت دخترهایم در عقب ماشین دایم شکایت میکنند  که جایمان تنگ است.....یا ما خیلی ریزه میزه بودیم ....یا ماشین ها تنگ شده اند و یا....

خلاصه این که بقیه تابستان را هم در خانه با همدیگر مشغول بازی بودیم  یا کمک مادرمان قالی می بافتیم ...گاهی دلم برای آن روزها خیلی تنگ میشود....زندگی هایمان پر بار بود و پرجنب و جوش .....مثل بچه های الان نبودیم که پای تلویزیون  و تبلت و رایانه وقتشان هدر میرود.....

امسال اگر اول مهر مدرسه می رفتم خیلی چیزها برای نوشتن  این موضوع انشا داشتم....

هفته اول ماه مبارک رمضان به پابوس امام رضا (ص) رفتیم اگر چه بابت روزه خوردنمان عذاب وجدان داشتیم و با خجالت زیارت می رفتیم ولی خیلی خوش گذشت...

چند روز هم بعد از عید فطر یک مسافرت دسته جمعی به روستاهای اطراف کاشان داشتیم ...قمصر .نیاسر و مشهد اردهال ...آب و هوا عالی بود ولی من نمی دانم این چه عادت بدی است که بعضی از مردم دارند.... هر جای سر سبزی که می دیدیم پر بود از انواع زباله ...

چند روز پیش هم فرصتی پیش آمدبه  امامزاده زبیده خاتون در اطراف نراق و آب گرم محلات و غار نخجیر رفتیم ...پیشنهاد می کنم اگر نرفتید حتما بروید ....

در  اطراف این امامزاده با صفا و زیبا  زیر درخت چنار بسیار بزرگی اطراق کردیم و به اندازه همه عمرمان  در معرض وزش باد قرار گرفتیم انگار که در منجیل نشسته ایم. 

شب را هم  در کنارچشمه های آب گرم محلات گذراندیم و  آنقدر تا صبح صدای سگ و شغال و گرگ  شنیدیم که انگار وسط جنگل خوابیدیم نه کوهستان.... 

آب گرم هم نگویید ...بگویید آب جوش ....قدرت خدا از دل کوه  آبی به این زلالی و داغی می جوشید ولی به اندازه سر سوزنی بخار در اطراف آن دیده نمی شد....به نظرم از عجایب خلقت است.

غار نخجیر هم به زیبایی غار علی صدر نیست ولی واقعا دیدنی ست. و نمی شود توصیفش کرد .فکرش را بکنید در عمق سی متری زمین هوا آنقدر مطبوع بود که انگار صدها کولر و دستگاه تهویه روشن بود.

تعجب می کنم از کسانی که این همه زیبایی در اطراف شهر ها و در کشور خودمان را ندیده اند و برای مسافرت به کشورهای دیگر می روند....  

مسافرت  فرصت خوبی ست  برای باهم بودن  در دنیای حقیقی و واقعی و دور بودن از دنیای مجازی ...

کمی اعتماد به نفس داشته باشیم...

شاید شما هم شنیده باشیدکه  ایرانیها جزءبیشترین مصرف کننده های  لوازم آرایشی هستند.هر کس باور نمیکند کافیه یک روز به مراکز خرید برود متوجه میشود که شلوغ ترین مغازه ها کدامند یا اصلا از ظاهر خانم ها متوجه میشود این آمار درست است.گاهی آنقدر خانم های آرایش کرده می بینیم که به گمانمان در خیابان مجالس عروسی برپاست و یا همه دارند از تالار عروسی بر می گردند.منظورم از آرایش کرده ,آرایش کرده است ها.....

همسرم بنا به شغلش به کشور های زیادی سفر کرده است  از جمله فرانسه, بلاروس ,چین ,;کره و.....ولی  معتقد است در هیچ کدام از این کشور ها مثل ایران خانم ها  این همه آرایش نمی کنند.

این سالها بازار جراحی های زیبایی هم داغ است .و متاسفانه به یک بیماری مسری تبدیل شده است .کافیست در بین اقوام و یا دوستان یک نفر جراحی کند .بعضی ها برای این که عقب نیفتند سریع دست به کار میشوند...

هفته پیش نوبت دکتر داشتم در مطب خانمی ایستاده بود که قیافه اش  کاملا مصنوعی بود.گونه و بینی  و لبهایش جراحی  شده بودند,ناخن  کاشته بود و ابروهای تاتو شده اش چهره اش را غیر قابل تحمل کرده بود.می خواستم  به او بگویم فرصت کردی به یک روانپزشک هم مراجعه کن چون فکر میکردم اعتماد به نفس بسیار کمی دارد که این همه خودش را تغییر داده ... 

وقتی پزشک من را دید اولین حرفش این بود که آیا کم خونی دارم ؟....چون خیلی رنگ پریده به نظر می رسیدم .....گفتم بله تا حدی .....و خجالت کشیدم بگویم  شاید از بس که تمام مراجعینت آرایش کرده اند چهره من در برابر آنها رنگ پریده به نظر می رسد....

گاهی خیلی ها مجبورند به این مثل عمل  کنند که "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو"....

 

خیلی مراقب باشیم....

تا دیروز فکر میکردم این فقط احساس شخصی خودم است و هیچ سند و دلیل و مدرکی برای اثبات آن نخوانده بودم.حدیث و روایتی هم در مورد آن نشنیده بودم.

تا اینکه دیروز به طور اتفاقی  برنامه ی  یاد خدا که از  شبکه قرآن پخش میشد  را دیدم  و متوجه شدم احساسم کاملا درست و  واقعی است و   روایات و احادیثی هم در این زمینه وجود دارد.

شما هم شاید بارها  به این موضوع پی برده اید که بعد از  گذراندن یک موقعیت  معنوی خوب  مثلا بعد از ماه مبارک رمضان و یا  ماه محرم و یا برگشتن از سفر معنوی حج و یا حتی مشهد   همه چیز مهیا می شود برای گناه کردن و از دست دادن همه اندوخته های معنوی مان.

به گفته کارشناس این برنامه طبق روایات در برخی از زمانها و حتی مکانها  دست و پای شیطان برای گمراه کردن ما انسانها بسته است و اجازه ورود و استفاده از امکاناتش را ندارد بنابراین ما نیز کمتر دچار لغزش و گناه میشویم ولی در کمین است به محض خروج ما از آن زمان و یا مکان با تمام قوا ما را گمراه کند  تا  اندوخته های معنوی ما ن را از دست بدهیم....

من به شخصه بارها شاهدمشاجرات خانوادگی بعد از ماه رمضان  و یا بعد از سفر حج بوده ام .

ده روز از ماه مبارک رمضان میگذرد خیلی باید مراقب باشیم تا آنچه را به دست آورده ایم  به راحتی از دست ندهیم.


دانشگاه بی فرهنگ!

هفته پیش فرصتی پیش آمد به چند روستا ی اطراف کاشان سر زدیم.

اول به قمصر رفتیم .درمیانه تابستان هوا کاملا بهاری بود.....لطیف ومطبوع..... فقط برایم جای تعجب بود که  بیشتر پارکها و فضای سبز این شهر پر بود از زباله ...وقتی از  یکی از رفتگران آنجا  علتش را جویا شدم گفت به دلیل کمبود نیروست.....شاید فقط چند کارگاه گلاب گیری بزرگ این شهر بتوانند برای رونق کار خودشان هم که شده این مشکل را حل کنند....چرا که سرمایه گذاری در چنین شهر توریستی عین سود است....

یک روز هم به مشهد اردهال رفتیم ...در کنار این امامزاده روستای کوچکی بود به نام "علوی"که به گفته یکی از اهالی هشتاد درصد مردم آنجا از سادات هستند....وقتی در روستا گشتی زدیم متوجه شدیم بافت سنتی و مذهبی آنجا هنوز سالم  و دست نخورده است .... با همسرم به این نتیجه رسیدیم  در هر شهر و روستایی که دانشگاه نباشد خصوصا دانشگاه پیام نور و آزاد فرهنگ مردم کمتر  دچار آسیب میشود!!!.....یعنی در حقیقت دانشگاهی که خود باید فرهنگ ساز باشد میشود عاملی برای آسیب به فرهنگ !!

البته به نظر من سه چیز باعث آسیب فرهنگی در یک جامعه کوچک  میشود یکی دانشگاه ,یکی سینما و دیگری توریست ....

نقش تخریبی سینما و توریست در فرهنگ شاید قابل هضم باشد ولی در مورد دانشگاه خیلی سخت است!

دقت کرده اید چرا  اکثردانشجوها حتی شاگرد زرنگها از همان بدو  ورود به دانشگاه چقدر ظاهرشان تغییر میکند و از اطرافیانشان تأثیر می پذیرند....انگار منتظر بودند پایشان به دانشگاه برسد و عقده های چند ساله شان را خالی کنند ....این موضوع در مورد دانشجویانی که در شهر خودشان نیستند و چشم خانواده را دور میبینند بسیار حاد تر است.

بنابراین برای آسیبهای فرهنگی کمتر باید تا جایی که میشود دانشجوها را به صورت بومی پذیرش کرد!!... سینما تأسیس نکرد!!!.... و توریست به شهر راه نداد!!!