گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

سکوت علامت رضاست....

چند روز پیش سوار تاکسی شدیم، صحبت از انتخابات شد همسرم از راننده پرسید شما هم رای می‌دهید. راننده با کمال خونسردی گفت، نه... چون به حالم فرقی نمی‌کند... فوقش همه چیز گران تر میشود و من مجبور خواهم بود بیشتر کار کنم تا شکم زن و بچه ام را سیر کنم و کاری به کار هیچ کس ندارم... 


همه ما، کم و بیش داستان های زیبا و عبرت آموزی که در قرآن آمده خوانده و یا شنیده ایم. شاید یکی از جالب ترین و عبرت آموز ترین آنها داستان قوم ثمود باشد، داستان معجره حضرت صالح ، همان شتری که از کوه در آمد و بعد یکی آن شتر را کشت و به واسطه عمل او، خداوند تمام قوم ثمود را عذاب کرد. حتی افرادی که نقشی در کشتن شتر نداشتند ولی مانع کار آن فرد هم نشدند، افرادی که ایستادند و تماشا کردند  چون  برایشان فرقی نداشت چه بر سر معجزه پیامبر خدا می‌آید.... و خشک و تر با هم سوختند. 

گاهی برای  سکوت کردنمان تاو ان سختی باید بپردازیم. 


من رای نمی‌دهم....


به مردم  حق بدهید  با این اوضاع اقتصادی، فرهنگی  و سیاسی  که بوجود آورده اند ، دیگر به هیچ یک از سیاسیون و سیاستمداران  اعتماد نکنند. و همه را دروغگو  بدانند که با وعده و وعید روی کار می‌آیند.. .. و بعد که خرشان از پل گذشت  همه چیز یادشان می‌رود...

همسر من همکارانی دارد جوان، تحصیل کرده، دارای خانه و ماشین، شغل و درآمد خوب ولی به هیچ عنوان زیر بار مسئولیت تشکیل زندگی مشترک و ازدواج نمی‌روند... خدایی ریاست جمهور یک مملکت شدن و اداره یک کشور خیلی مسئولیت سخت و بزرگی ست و قبول کنید تمام افرادی که کاندیدا  می‌شوند باید دل شیر داشته باشند.

همه قبول داریم که  چهل سال است هیچ کس نتوانسته درست کشور را اداره کند و مردم  واقعا گرفتارمشکلات کوچک و بزرگی هستند ولی به نظر شما راه حل چیست؟ آیا با شرکت نکردن در انتخابات همه مشکلات مردم حل می‌شود.؟ یا این کار باعث  مشکلات جدیدی مثل تعرض دشمنان قسم خورده ایران به خاک کشورمان به بهانه نداشتن ثبات سیاسی و نبود دموکراسی و  عدم انسجام و وحدت اجتماعی خواهد شد. چیزی که به عینه سالهاست در کشورهای سوریه و عراق و افغانستان شاهد آن  هستیم.

کشوری که مردمش متحد نباشند مثل شیر خسته و از کار افتاده ای ست که کفتارها و لاشخورها در اطرافش پرسه می‌زنند و منتظر فرصتی هستند تا او را تکه پاره کنند و از پا در آورند.

قضاوت با خودتان، رای دهیم حتی اگر فردی که روی کار بیاید باب میل ما نباشد؟ یا رای ندهیم تا..... 

کاهن معبد جینجا....

خدا رو شکر بعد از مدت طولانی که کتاب خوبی نخوانده بودم و میزان مطالعه خونم  پایین آمده بود!!، بالاخره کتاب خوبی به دستم رسید و حالم کمی بهتر شد...

یک سفرنامه شیرین با نگاهی سیاسی،. اجتماعی، فرهنگی   با درون مایه ای معنوی و  عرفانی و اندکی چاشنی طنز و بذله گویی....

چقدر یک نویسنده می‌تواند در بکارگیری اشعار و لطائف، خلاق و مبتکر باشد.

این سومین کتابی است که از این نویسنده خوانده ام.  «ماجرای فکر آوینی»،  « ارتداد» و حالا  « کاهن معبد جینجا».

کاهن معبد جینجا، ماجرای سفر یامین پور به کشور ژاپن در مدت چند روز، برای شرکت در  «جشنواره صلح هیروشیما» ست.

این کتاب به خیلی از سوالات ما در مورد علت  پیشرفت ژاپن، دین و آیین و اعتقادات آنها.، رفتارهای اجتماعی و فرهنگ آنها، حتی نگاه آنها به خانواده و زن و زندگی ، علت خود کشی‌های معروف ژاپنی ها و نگاه سیاسی آنها به دنیا و مقوله جنگ و صلح،  البته از  دید گاه نویسنده،  می‌پردازد.

قلم نویسنده آنقدر جذاب و گیراست که با خواندن این کتاب و توصیفات مکان‌ها و افراد،  احساس میکنی هم پای او در این سفر  هیجان انگیز بوده ای. پیشنهاد میکنم شما هم بخوانید حالتان خیلی خوب می‌شود.

 این هم یک عبارت از این کتاب.... 

 « به این فکر میکنم که ما حتی در روستاهای خودمان هم که شاید هیچ وقت هیچ خارجی ای پایش را آنجا نگذارد، تابلوهای راهنمای انگلیسی و فارسی را می‌بینیم.، اما ژاپن، آن هم در یک فرودگاه مهم بین المللی، به ندرت تابلوی راهنمایی به زبان غیر ژاپنی به چشم می‌خورد...»



دزدی در روز روشن.

 « دزدی در روز روشن» را شنیده اید؟ من دیروز با چشم خودم دیدم.

دیروز ظهر رفتم نون بخرم... توی صف ایستادم، دیدم آقایی به ظاهر معمولی سوار دوچرخه ای شد و با سرعت رکاب زد، ناگهان پسری که نوبتش بود نان بخرد فریاد زد و با تمام سرعت نعره  زنان به دنبالش دوید... عمرا نمی‌توانست به او برسد...

خدا خیرش  بدهد مشتری دیگری که متوجه جریان شده بود با سرعت سوار موتورش شد و به دنبال دوچرخه سوار یا بهتر بگویم دزد دوچرخه رفت.... من هم هاج و واج صحنه را نگاه میکردم و زیر لب میگفتم خیر نبیند چه طور دوچرخه جوان بد بخت را جلوی چشمش دزدید....

مردی هم که نفر جلوی من در صف ایستاده بود از فرصت استفاده کرد و گفت خدا خیر ندهد کسانی که این اوضاع را درست کردند که مردم به بدبختی و دزدی بیفتند...

حوصله کل کل نداشتم... میخواستم بگویم امثال شما هستید که رفتارهای غلط بعضی ها را توجیه میکنید! یعنی اگر اوضاع اقتصادی بد شد حق داریم دزدی کنیم.؟ این مرد جوانی که می‌تواند با این سرعت دوچرخه رکاب بزند و تنش سالم است چرا به جای کار کردن حتی حمالی و باربری و کارگری ترجیح می‌دهد دزدی کند؟ چون راحت طلب شده ایم. چون برخی  دنبال لقمه آماده و بی درد سر هستند!

 بگذریم از بحث با آدم های بی منطق متنفرم.... 

ولی خوشبختانه موتور سوار موفق شده بود دوچرخه جوان را پس بگیرد. خدا خیرش بدهد که توانست  در یک  لحظه  و با سرعت تصمیم درست بگیرد و دل جوان را خوشحال کند. 

بابک خرمدین....

شاید داغ ترین خبری که این روزها ذهن و روان خیلی ها را درگیر کرده، خبر قتل بابک خرمدین توسط پدر و مادرش باشد. 

پدر و مادری که  نه تنها باعث قتل چند نفر ازافراد خانواده شان شدند بلکه سبب قتل ارزش و قداست انسانیت و مقام  پدر و مادر شدند.... و بسیاری از معادلات ذهنی ما را به هم زدند... هر چند به ما یاد آوری کردند هرکس انسان به ظاهر فرهیخته و اهل مطالعه و هنر است از نظر انسانیت بالاتر نیست، پدر قاتلی که مدعی شده هفده سال است که کار و مشغولیت اصلی او کتاب خواندن و نوشتن خاطرات زندگی  اش است.... 

درباره این موضوع خیلی ها  نظر می‌دهند از جمله هنرمندان. 

ولی به نظر من اکثر این هنرمندان باید سکوت کنند.. زیرا  بسیاری از این فجایعی که می‌بینیم محصول تفکر و عملکرد امثال این هنرمند نما ها و هنر هفتم شان یعنی  سینماست....

زیرا بسیاری از آنها  قبح خیلی از رفتار ها را با بازی‌ها و فیلم‌ها و افکار و رفتارشان از بین بردند و خواستندتا  ما هرچه بیشتر شبیه دنیای وحشی غرب شویم. 

قبح رفاقت با نامحرم... قبح ارتباطات نامشروع... قبح ولنگاری در لباس و رفتار .... قبح بی احترامی به پدر و مادر...قبح جلوه‌گری و خودنمایی.... قبح دوری از خانواده و زندگی با حیوانات.... قبح طلاق و هزاران قبح دیگر....

پس شما که خواسته و ناخواسته پایتان در امثال این ماجرا گیر است لطفا سکوت کنید.