گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

آن مرد خندان رفت....

کمتر تصویری از او  دیده بودیم که خندان نباشد ..... آرام  و با صلابت بود ..... صبور و با متانت .....

سیاست ایران بعد از انقلاب با او همراه بود .....مانند یک ناو بزرگ در اقیانوس پر تلاطم ایران در برابر امواج و طوفانهای هولناک به راهش ادامه داد .....از آن همه تهمت و ناجوانمردی خم به ابرو نیاورد ..... یک سیاست مدار واقعی بود .

..... هر چند فرزندانش گاهی  از مقام و قدرتش سوءاستفاده کردند ولی مطمئنا نقش پدرانه اش را هم به خوبی ایفا کرد ......

درست است که مرگ حق است .....آن هم در سن هشتاد و دو سالگی ولی جای خالی افرادی چون او همیشه حس خواهد شد ..... انسانی  پر تلاش و با اراده ..... مصمم و قاطع ... که  در هشتادسالگی  هم مانند بیست سالگی پر انرژی و با نشاط بود .

و این چه رسم عجیبی ست که ما ایرانی ها داریم که از افراد تا میتوانیم بد میگوییم تا زنده اند ولی بعد از مرگشان تا میتوانیم بزرگشان میکنیم ....

.....و چقدر مرگ به ما نزدیک است .


Image result for ‫رفسنجانی‬‎

آنچه خدا خواست همان میشود .


من هیچ وقت دوست ندارم دیگران را نصیحت کنم یا دلداری بدهم ....که مثلا به آنها روحیه بدهم چون هر کس باید خودش باور کند که  انسان دارای انرژی فوق العاده ای است که میتواند با سخت ترین شرایط مقابله کند .....

چند سال پیش برادر جوان من در سن هیجده سالگی در اوج جوانی و آرزو به بیماری سرطان مبتلا شد .....خیلی دیر متوجه شدیم ... در شرایطی که  به قسمتهای زیادی از بدنش  متاستاز داده  بود ، ریه ها و غدد لنفاوی اش را در گیر کرده بود و بعد از عمل جراحی و برداشتن توده اصلی،نیاز به شیمی درمانی طولانی با دوز دارویی بالا بود .

 آن دوران برای ما که هنوز از فوت پدرمان چهل روز هم نگذشته بود مانند یک کابوس بود ، به طوری که رفتن پدر را فراموش کرده بودیم و کارمان اشک ریختن و دعا کردن بود .... 

این حال ما بود در صورتی که برادرم به ما میخندید و ما را مسخره میکرد .....  میگفت مگر قرار نیست همه ما بمیریم ، یک روز دیر تر یا زودتر،توفیری نمیکند .....واقعا از ته دل میگفت ونقش بازی نمی کرد ......به جای این که ما به او روحیه بدهیم ، او به ما انرژی میداد...

در حالی که  برایش غصه میخوردم ، به حالش غبطه میخوردم از این همه توان روحی و جسمی بالا ....

خلاصه این که درمان را شروع کرد و قبل از شروع شیمی درمانی تمام موهایش را از ته تراشید ، با خوشحالی و شادی....این که در دلش،چه می گذشت ، نمی دانم .....

یک سال از  درمانش گذشت ....موهایش  کم کم بلند شد ....کاملا بهبود یافت ......یک روز گفت میخواهد ازدواج کند .....ما دوباره همه نگران شدیم ، چون پزشکش گفته بود ، احتمالا به دلیل اثرات شیمی درمانی  ممکن است هیچ وقت بچه دار نشود .....و او میگفت هر چه خدا بخواهد همان میشود ....... 

با کلی دلواپسی به خواستگاری یکی از دختران نازنین فامیل رفتیم که خانواده اش به طور کامل در جریان بیماری برادرمان بودند .....

ازدواج کردند و همان سال اول صاحب یک دختر ماه شدند .....

و شد آنچه خدا خواست ....

و این که دلیل مشکلات و مصائبی که برایمان پیش می‌آید چیست ؟قانون علت و معلول است یا آزمایش الهی ، کفاره گناهان و ناشکری هایمان است یا وسیله تقربمان ، بماند،آن را هم فقط  خدا میداند...


Image result for ‫گلی در کویر‬‎