گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

پدرم نانوا بود 1.....

پدرم نانوا بود....خونگرم بود.....نفسش هم گرم بود.....فکرش پخته بود....سخن خام نمی گفت.....در چشمانش شعله محبت دیده میشد....دلش آتشکده ای بود برای خودش......نمی دانم شاید این همه گرمای وجودش به سبب آن بود که جوانیش در پای تنور داغ نانوایی برشته شده بود....

 شاطر بود ....چالاک وچابک....ظاهرش را هرکس میدید می فهمید نانواست....بدنش لاغر و ورزیده.....قوی و سرزنده..... موهای صورتش در مقابل آتش سوخته بود ....کم ابرو و بدون مژه ....با ریش های تنک....چهره اش گلگون بود مانند ظرف سفالین که فوت کوزه گری در آن دمیده شده......

 سحر خیز بود.....قبل از خورشید بیدار میشد.....وشبها سرش که به بالش می رسید خواب, تمام وجودش را فرا میگرفت.....

 غیرتمند بود......ولی تعصبش را خرج چیز های باطل نمیکرد....محرم در تمام دسته ها وهیئت هاشرکت میکرد.....میگفت فقط برای امام حسین است چه فرقی میکند اسم هیئت چیست....

 بار آخری که بیدگل آمدیم سری به کوچه پس کوچه های محله قدیم مان , دربریگ زدیم......دکان نانوایی اش هنوز سرپاست ...خرابش نکرده اند .....اگرچه متروک است,.....سیاه و دود گرفته,.............ولی اگر خوب نفس بکشی هنوز میتوانی بوی نان تازه را با تمام وجود حس کنی.....باوجودی که پدرم شغلش را در میانسالی به دلیل بیماری تغییر داد ولی باز هم خیلی ها او راشاطر حسین میگفتند....چون با نان ونانوایی اش خاطره ها داشتند.....

 چند سالی است "روز پدر" که میشود دلم میگیرد چون باید برویم قبرستان بر سر آرامگاه پدرمان و روزش را به او تبریک بگوییم.....هنوزدر حسرت بوسه زدن به دستان گرمش میسوزم که چرا خجالت میکشیدم اورا سیر در اغوش بگیرم و با تمام وجود گرمای وجودش را حس کنم وبگویم اگرچه من دختر خوبی برایت نبودم ولی تو همیشه برای من پدر خوبی بودی روزت مبارک . 

 خوشا به حال کسانی که پدرشان زنده است ....وخوشتر به حال آنها که خجالت نمیکشند دستان

پدرشان را ببوسند....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مانی جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:55 ب.ظ http://3-2-1.blogsky.com

ینی آغا پستات بیسته

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد