گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

دلم برایش تنگ میشود...

امروز اول مهر است. 

همیشه روز اول مهردلم تنگ میشود برای مدرسه .....برای زنگ تفریح .....برای دوستان و هم کلاسی های دوران بچگی ام....برای بازی گوشی های راه مدرسه......برای تک تک معلم هایم...... برای روزهای امتحان......

 

نمی دانم چرا از دوران تحصیلم هیچ خاطره ای ندارم که  برای دیگران تعریف کنم حتی اولین روز مدرسه رفتنم را به یاد ندارم فقط میدانم تمام آن دوران را دوست داشتم و در لحظه لحظه هایش زندگی میکردم و بزرگ میشدم و لذت میبردم حتی هیچ خاطره بدی از آن دوران ندارم شاید برای  این است که تمامش برایم به سرعت باد گذشت..... 

 

دوران مدرسه برایم بسیار پربار بود همیشه شاگرد اول بودم ...همیشه مبصر بودم.... همیشه برای صبحگاه برنامه داشتم ...همیشه در مراسم و جشن ها مجری بودم ......سوگلی مدیر و معلم هایم بودم به طوریکه هنوز هم با گذشت  حدود سی سال اگر یکی از آنها را ببینم مرا میشناسند و حتی نام کوچکم را به خاطر دارند....دست یکایکشان را از دور می بوسم و برایشان آرزوی سلامتی میکنم. 

 

گاهی دلم میخواهد میتوانستم به آن دوران برگردم ...آن روزها مدارس ما دو شیف بود ...ظهر که برمیگشتیم خانه ناهار میخوردیم و کتابهایمان را با دروس عصر عوض میکردیم و دوباره میرفتیم مدرسه... 

خاطرم هست گاهی  عصر ها که از مدرسه برمیگشتم از مغازه نانوایی پدرم  که در چند قدمی خانه مان بود دو سه تا نان میگرفتم که از شدت داغی تا خانه دست به  دست می کردم و لی  نصفشان را میخوردم....گاهی دلم برای عطر و طعم آن نانها که خستگی را از تنم در میکرد تنگ میشود.

  

خوشحال بودم که دختر شاطر هستم وبی نوبت به من نان می دهند. 

 ای کاش هنوز هم دخترک کوچکی بودم که به مدرسه می رفتم ...ای کاش پدرم زنده بود و  نانوایی داشت و من هر روزعصر بی نوبت از او نان میگرفتم  وداغ داغ تا خانه میخوردم ...ای کاش میتوانستیم لحظاتی از زندگی مان را برای همیشه با خود همراه داشتیم.....ای کاش قدر آن روزها را می دانستیم.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد