گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.
گلی در کویر

گلی در کویر

به انتظار روییدن گلی در کویر قلبمان.

پرواز پرنده جان...

جمعه صبح تصمیم گرفتیم صبحانه را در پارک بخوریم .جای شما خالی  ،یک فلاسک چای برداشتیم،نان بربری داغ خریدیم  و کمی حلیم .

هوا خنک بود ونسیم  ملایمی می وزید و آسمان ابری.یک هوای مطبوع پاییزی به تمام معنا. 

صدای راه رفتن بر روی برگهای خشک و بازی باد در لابه لای شاخه های درختان دیدنی و شنیدنی بود.

دختر ها هم که انگار از قفس آزاد شده بودند،   مانند پرنده ها، ازفرصت نفس کشیدن در هوای پاییزی نهایت استفاده را میکردند. به یاد داستان  طوطی  و بازرگان مولوی افتادم.

به همسرم گفتم در چهار دیواری خانه،  خودمان را محبوس کرده ایم و از دیدن این همه زیبایی محروم...فکر میکنیم دنیا همان است ...اینقدر کوچک و نازیبا و یکنواخت ....از خانه که در می آییم و به طبیعت نگاه میکنیم، تازه  زیباییهای دنیا را میبینیم و حس میکنیم .

به یاد این حدیث افتادم که: انسانها خوابند وقتی بمیرند بیدار میشوند.....چون با مرگ انگار که از خانه این دنیا بیرون میرویم و چشممان به عالم بزرگ دیگری به نام آخرت  باز میشود و میتوانیم تازه زیباییهای خلقت را ببینیم.....هر چند ممکن است  عذابهای زیادی  در انتظارمان باشد ولی درست مثل نوزادی هستیم که از رحم تنگ و تاریک مادرش بیرون میاید.... شاید  در این دنیا با مشکلات بزرگ و کوچک زیادی مواجه شود و حتی زجر آور ولی هیچ وقت حاضر نیست  دنیا را با رحم مادرش عوض کند.

خوشا روزی که از  قفس جسممان رها شویم و روحمان را در آسمان بیکران  هستی پرواز دهیم.


Image result for ‫`پرنده در قفس‬‎

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد